قسمت 45

ماه من

نویسنده: Hasti84

+(ها؟ مگه نمیخواستی ببینی این خانم واقعیه یا نه؟ منم زدم تو گوشت الانم با زنت حرف بزن )
رفت بیرون منم به گیتا نگاه کردم که داشت ریز ریز میخندید
+(فدای خندت بشم چقدر دلم برات تنگ شده بود)
_(منم دلم برات تنگ بود خیلی خیلی زیاد)
+(چرا رفتی؟)
همه چی رو گفت منم همه چی رو گفتم
اشک تو چشاش حلقه زده بود یه قطره از چشمش چکید که پاکش کردم
+( نبینم گریه کنی)
_(ببخش زود قضاوت کردم)
لبخندی زدم و بغلش کردم فهمیدم ۲ روز بوده که بیهوش بودم و گیتا همون روز حالش خوب شده بود
بعد از چند روز مرخص شد
رفتیم بیرون از بیمارستان نفس عمیقی کشید
+(انگار یه وزنه از رو قلبم برداشتن میتونم نفس بکشم )
تو بغلم فشارش دادم
+(شکست)
_(هوم؟)
+(استخونام شکست)
خندیدم و بیشتر فشارش دادم به خودم و شالشو و از سرش انداختم و سرمو توی موهاش بردم
_(حق نداری از کنارم جم بخوری ..... اگر دوباره چیزی شد به خودم میگی حله؟؟)
+(نکن موهام کثیفه چند روزه حموم نرفتم ......چشم دیگه از کنارت نمیرم)
روی موهاشو بوسیدم و رفتیم سمت خونه ایناز
ایناز و بردیا خیلی جیک تو جیک شده بودن اینازم خیلی با وقار شده بود دیگه مثل قبل پسرونه برخورد نمیکرد 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.