شامگاه شیطانی : عنوان
0
12
0
2
فصل اول
(مهرزاد راد)
با اخم غلیظی که رو صورتم حاکم بود بهش خیره شدم
با عجز و ناتوانی بهم خیره شده بود…برام مهم نبود…اینم جزو همون آدما بودن…آدمایی ک ذره ای برام ارزش ندارن…از گرفتن جونشون غرق لذت میشم…با صداش سرو خیره نگاش کردم…از سرما همه تنش میلرزید..با گریه التماسم میکرد که ببخشمش..هه..چه کلمه جالبی..بخشش..چیزی ک برا مهرزاد راد نامفهوم بود..
مهرزااااد..توروخدا…اشتباه کردم..توکه میدونی عاشقتم چرا همچین کاری و باهام میکنی..
با دادی که زدم بیشتر تو خودش جمع شد و لرزید
..خفه شو..حالا کارت به جایی رسیده که زیر آب منو به اون سیروس عوضی میزنی..هیچکسس..هیچ احد و الناسی اجازه همچین کاری و نداره ک منو دور بزنه..تو با خودت چی فکر کردی هااان…که مهرزاد یه دست و پا چلفتیه حماله ک نمیدونه پاپتیای دور و برش دارن چیکارا در نبودش میکنن..
…اما..من..من خیلییی دلتنگت بودم مهرزاد تو نبودی هیشکی ازت خبر نداشت سیروس بهم گفت در قبال اطلاعاتی ک بهش میدم میگه جای تورو..بخدا من کار اشتباهی نکر..
ببندد دهنتو عوضییییی..فکر کردی با دوتا عزیزم و عشقم خر شدم و عاشقتم(با پوزخند ک رو لبام جا خوش کرده بود ادامه دادم)کی گفته مهرزاد راد قلبی هم داره ک برای کسی بزنه؟؟؟نه..تو هنوز منو کامل نشناختی..وقتی تن لشتو به اون عموی بی پدرت فرستادم اون وقت میفهمین دنیا دست کیه تا برا من برادر زاده حرمخورشو(اشاره به خودش کردم و ادامه دادم)نفرسته تا با دم شیر بازی کنه میفهمی ک چی میگم بچه جون؟؟..تا حالا مزه دهن گرگا نشده بودی ک نه.(.به وضوح دیدم که جا خورد..همین و میخواستم…با
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳