اتفاق : عنوان

نویسنده: smohsen0022

متن خوپارت ۱ اتفاق


همونطور که داشتم جزومو کامل میکردم احساس کردم یکی نگاهم میکنه ، وقتی برگشتم کسی نبود برای همین اهمیت ندادم . رفتم خونه

_ مامان ، مامان من اومدم خونهههه

اما صدایی نیومد که نشان دهنده حضور مادرم باشه ، پس با مادرم تماس گرفتم.کمی بوق خورد و صدای مادرم رو شنیدم

_ الو ، سلام دخترم

_ سلام مامان ، کجایی؟

_ دکترم ، خواهرت بازم دلدرد شده اوردمش دکتر

_ کی میای مامان ؟

_ یک ساعت دیگه کارم تموم میشه ، خداحافظ من باید برم .

خاستم خداحافظی کنم که تلفن قطع شد
وقتی رفتم از آشپزخونه آب بردارم ، صدا از راه پله اومد ،اهمیتی ندادم و رفتم سر درسام.
بعد ۴۵ دقیقه رفتم سراغ گوشی که دوستم نسرین زنگ زد

_ سلاممم نسرین جونننیی

_ سلام چطولییی ، چیکار میکنیی

_ خوبم ، هیچی درس میخوندم 

_ اووووو نه بابا

همین که خواستم جواب نسرین رو بدم گوشی قطع شد . 
یه دفعه دوباره از راه پله صدا اومد ، همین که خواستم برم سمت صدا ، برقا قطع شد .
یکی کنار گوشم گفت 

_ نوبت توعه

از ترس دست و. پاهام قفل شد و بعد از گذشت ثانیه ای پاگذاشتم به فرار. 
از خونه خارج شدم و رفتم تو کوچه . 
دویدم سمت خونه نسرین .
هرچقدر زنگ زدم کسی در رو باز نکرد
اما موقعی که داشتم نومید میشدم
نسرین در رو باز کرد. 
موقعیکه چشمش به من افتاد با ترس اومد به سمتم . صدای نامفهوم نسرین رو میشنیدم ، اما توان جواب دادن رو نداشتم .
کم کم دنیای جلوی چشمم تاریک شد 
و پا گذاشتم به عالم بی خیالی .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.