میگرن

میگرن

mosafer نویسنده : mosafer تمام شده

داستان های مشابه

اگر دو نفر از هم جدا شوند. فقط خودشان صدمه میخورند؟ یا...درواقع ...

چطور میشه وقتی جسد پر از خون کسی که جونتو نجات داد رو نزدیک ...

پاییز بود.. ساعت های دوازده.. همون کافه معروف.. ثانیه ها م ...

اندکی سرش را به پشت صندلی تکیه داد و چشمانش را بست.
احساس کرد دوباره در خانه است.همه جا تاریک و خوشایند بود. ولی رفته رفته تاریک تر می شد و بالاخره تاریکی به حدی رسید که دیگر چیزی دیده نمی شد.
خنکی هوا را روی پوستش حس کرد. نفس عمیق و لذت بخشی کشید. بعد از مدت ها لبخندی واقعی روی لب هایش نشست.
میخواست چشم هایش را باز کند اما نمیخواست از این رویای شیرین بیرون بیاید.
ژانرها: داستان کوتاه
تعداد فصل ها: 1 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.