فصل هفتم

تراژدی : فصل هفتم

نویسنده: sanazgolami46

قلم احساسم این‌بار اشک‌های شبانه‌ی شوری که بالینم را تز می‌کنند را به جوهر می‌کشد؛

به خدا قسم که از چشمه‌ی جوشش این همه قطره‌ی داغ در حیرتم!

***

از قلبی می‌نویسم که زخم زبان‌ها متلاشی‌اش کرده‌اند و تکه‌های خونینش تیزتر و مجروح‌تر از آنی هنستند که با چسب زخم‌های بچگیِ ناز‌های‌مان، درمان شوند!

***

از تنهایی می‌نویسم.

و چه مهربان است، دوستی این‌چنین که در هر شرایطی رهایت نکرده و من و او چه نان و نمک‌ها که نخوردیم… و چه‌قدر تنهایی زیباست.

***

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.