نبض احساس : فصل یک

نویسنده: sanazgolami46




به کجا خواهم رفت؟!
مگر جایی هم دارم؟!
قلبم شکسته‌ است از این تنهایی.
حرف دلم را به که بگویم؟!
مگر کسی را دارم… !
چه راحت تنها می‌شوم؛
و حرف‌های دلم جزءِ دسته‌ی ناگفتنی‌ها می‌شود.



***



چقدر سخت است؛
وقتی دلت، آغوشی می‌خواهد تا حرف‌هایت را برایش بازگو کنی؛
اما…
هیچ‌کس را نداری تا ناگفتنی‌هایت را بشنود… .
آنگاه قلبت باز هم برای هزارمین بار،
به‌ خاطر بی‌کسی می‌شکند!

***



گفت: «چرا پکری؟»
گفتم: «حال ندارم.»
گفت: «می‌خواهی با من حرف بزنی؟»
چه می‌گفتم؟!
مگر او حال قلب شکسته‌ی مرا می‌فهمید؟!
هیچ‌کس غیر از خودم و آن کسی که شکست قلبم را…
مرا درک نخواهد کرد!
اشکالی ندارد؛
دفن می‌کنم همه دردهایم را؛
شاید روزی یک نفر سر قبرم،
برای بی‌کسیم،
اشکی ریخت… 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.