نبض احساس : فصل سوم

نویسنده: sanazgolami46

بی‌تاب شدن؛ دم نزدن؛... عادتم این است
با خونِ جگر ساخته‌ام؛ قسمتم این است
جان‌ می‌دهم از گریه اگر نام تو آید
عمری‌ست که رسم دلِ کم‌طاقتم این است!
بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم
بیچاره‌ام آن‌قدر که هم‌صحبتم این است!
چون درِّ یتیمی که رها در دلِ دریاست
تنها شده‌ام؛ گوشه‌ای از غربتم این است
می‌میرم از این غم که در آغوش تو ای دوست 
یک‌بار نشد گریه کنم؛ حسرتم این است
?
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.