تنها خیالِ من : قسمت ۳

نویسنده: asma

#ar
#p3

 قدمهایش را تند تر بر میدارد و دنباله بارانی مشکی و بلندش بر روی چمن های سرسبز و تر کشیده میشود..

همان جای همیشگی مینشیند و دستانش را داخل آب زلال فرو میکند.. وقت نکرده نگاهی به اطراف بیندازد و بلافاصله مشتی آب به صورت بی روحش میپاشد که دقیقا همان لحظه دختری زیبا و غریبه را روی چمن های سرسبز میبیند که دراز کشیده و چشمانش را بسته استــــــــ.
با احتیاط بلند میشود و آرام آرام به سمت دختر قدم بر میدارد! با خود احتمال میدهد که دخترک مرده است!
اگر مرده باشد کارش راحت تر است و اگر زنده باشد... مجبور میشود او را با خود ببرد!

بالای سر دخترک می ایستد، خم میشود دستش را روی بازوی دخترک میگذاردو چند باری تکان میدهد..
پلکهای بلند دخترک تکان میخورد و کمی بعد چشمانش را باز میکند.. 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.