«مهشید»

«مهشید»

Mo_y_gosfandy نویسنده : Mo_y_gosfandy تمام شده

داستان های مشابه

(ماهی سفید آرزوها) تمام آرزوها ماهی هایی بودند درون رودخانه ...

سام و مارال که دل باخته یک دیگر هستند، قرار ازدواج را باهم ...

= من برگشتم ایران رمانی بیرون از دنیای واقعی ... اما با یک ...

+مهشید میدونستی همیشه مجبورم میکنی بخندم ؟
مهشید در حالی که یک قاشق از بستنیش رو در دهنش فرو میداد گفت
-واقعا؟
+آره تاحالا هیچکس مجبورم نکرده بود که واقعی بخندم
-تاحالا هیچکس هم منو مجبور نکرده بود از ته دل دوست داشته باشم باهاش وقت بگذرونم
+از تَه دِل...؟
-آره به اجبار کسی رو از ته دل دوست داشته باشی دقیقا مثله وقتی که به اجبار واقعی میخندی
ژانرها: تخیلی / داستان کوتاه / درام / دلهره آور
تعداد فصل ها: 1 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.