سرزمین هلال ماه جلد ۱ : بخش یک : ورود به دنیای جدید
1
18
1
2
روی قایق ایستاده بود و به دوردست نگاه می کرد تا شاید خشکی ببیند ؛ اما هرچه زمان می گذشت امیدش کمرنگ تر می شد .
خاطره کودکی و خشم خدایان را به یاد می آورد ، چند روزی بود که مدام به آن فکر می کرد . به کوهی که از قله اش اتش بیرون می ریخت و رویش جاری می شد ، به اسمان سیاه و هوایی سنگین که باعث سرفه مردم می شد ، به صدای انفجار ها که هنوز کابوس شب هایش بودند . وقتی که خشم خدایان رخ داده بود و دهکده و مزارع شان در اتش سوخته و زیر خاکستر مدفون شده بود .
کاهن روستا که ادعا می کرد جادوگر هم هست گفت خدایان از آنها خشمگینند ، پس باید فرار کنند و آن جا را ترک کنند . همه با قایق ها و کرجی ها به دریا زدند .
ده سال از ان موقع می گذشت او ان زمان بچه بود ، اما طی این ده سال و سفر بزرگ قومشان او پیشرفت کرده و در دید کاهن عزیزتر شده بود . حالا دیده بان قایق اصلی کاهن شده است .
چند ساعت بعد از زل زدن به دریا خسته شد و کمی کمرش را چرخاند تا خستگی اش در برود . وقتی دوباره به جلو خیره شد بالاخره دید ؛ خشکی را ! اما نه مثل خشکی هایی که قبلا دیده بود ؛ در راه ، جزیره های زیادی دیده بودند و حتی بعضی از افراد که از سفر نا امید شده و از کاهن و پیش گویی او در مورد جهان جدید خسته شده بودند ، در آن جزایر ساکن شدند . اما این خشکی خیلی بزرگتر بود . به همه خبر داد ، همه خوشحال شدند ؛ همدیگر را در آغوش می گرفتند و روی عرشه می رقصیدند .
حالا مسیرشان درست بود و همه می دیدند که به مقصد رسیدند .
از قایق ها پیاده شدند . وقتی روی شن های ساحل پا گذاشتند هر کدام حس خاصی در دلشان ایجاد شد . انگار این سرزمین جایی منحصر بفرد بود . نمی دانستند چرا ؛ اما حسش می کردند ؛ در خاک و هوا انرژی زیبایی را حس می کردند که به بدنشان وارد می شد و مانند خون در رگ هایشان حرکت می کرد . انرژی که پاکی و قداستش را می شد حس کرد .
کاهن هم وقتی پایش به این سرزمین رسید حس کرد . در عمرش جادو را حس نکرده بود اما مطمئن بود که این انرژی همان جادو است ، جادویی پاک . او اینجا را دنیای جدید و سرزمین موعود خواند .
افراد این قوم به سمت جلو حرکت کردند تا غذا و درخت پیدا کنند و ساکن شوند . انها تصور نمی کردند که اینجا چقدر بزرگ است و نمی دانستند که در اینجا تنها نیستند . این جا ساکنان قدیمی تری داشت ، خیلی قدیمی تر .
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳