توریمور : فصل۳حمله گدازیش¹ها

نویسنده: www_Nobaghi

دروازه رو رد کرد و وارد شهر شد اما اوضاع شهر اصلا عادی نبود،خونه ها در آتش میسوختند،نگهبان روی زمین میغلتید،شهر در دریایی از دود فرورفته بود.صدای هراسان مردم توجه سوزیتو رو جلب خود کرد:
_این خونه هم آتیش گرفته...
_وای به دادم برسید من کمک میخوام...
_یکی این سنگو از روی پام برداره...
سوزیتو تمام راه رو تا خونه دوید و وقتی به اونجا رسید دید که درب خونه بازه و بالای درب هم شکسته.سوزیتو به داخل حیاط رفت و در رو هم پشت سرش بست.
وقتی داخل خونه رسید متوجه شد توریمور خوابش برده و آب دهانش روی پیرهنش ریخته.توریمور رو روی زمین گذاشت.خونه هم بهم ریخته بود.
میز و صندلی ها شکسته بودند،چند تا کاسه بشقاب چوبی هم روی زمین‌ افتاده بود،روی در و دیوار اتاق پر از خاکستر بود.
سوزیتو بقدری خسته بود که نبودن مادر و پدرش رو حس نکردو کنار توریمور خوابش برد.
۵ روز گذشت و مادر و پدر سوزیتو برنگشتند،همه جا پر شده بود که اونها اسیر گدازیش ها شدند.
دایی سورتْما هر دو روز یک بار به آنها سر میزد، کمی پول برایشان میگذاشت و میگفت:
_حواست باشه هیچکس نباید از وجود داداشت خبردار بشه.
.....................................................
پایان فصل۳

۱.گدازیش:کسی که میتونه گدازه آتش تولید و کنترل کنه

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.