شب عروسی مرینت و آدرین
مرینت دوست نداشت با آدرین ازدواج کنه ولی آدرین اون رو مجبور کرد که باهاش ازدواج کنه
آقا گفت: مرینت دوپنگ چنگ شما را به عقد داعم
آدرین آگرست در بیا ورم
املی: عروس رفته گلاب بیاره
آقا دوباره گفت: مرینت دوپنگ چنگ شما را به عقد داعم آدرین آگرست دربیاورم
کلویی عروس رفته گل بچینه
آقا گفت: مرینت دوپنگ چنگ شما رو به عقد داعم آدرین آگرست دربیاورم
مرینت:.... ب...... ب...... ب...... بله
آخر شب بود مرینت رفت تو ماشین آدرین
آدرین داشت با مامان بابا ی مرینت حرف میزد آدرین یه قاتل بی رحم بود اما مرینت نمیدونست
آدرین مامان بابا مرینت رو کشته بود روبات جای اونا گذاشته بود آدرین اومد پایین و پیش مرینت نشست مامان بابا ی مرینت از مرینت خداحافظی
کردن مرینت با آدرین به خونه ش رفت ولی مرینت آدرین رو دوست نداشت ولی به خاطر مادر و پدر روباتش مجبور بود