درباره M_Sadat

  M_Sadat
  22 ساله
  تاریخ عضویت: ۱۲ فروردین ۱۳۹۹

آخرین پیام

  ۱۶ آذر ۱۴۰۰ ۰۱:۰۶

خُب سلام رفقا! امیدوارم که حالتون کلییییییی خوب باشه و سلامت روزگارتون رو بگذرونید. همین اول کار بگم که دوباره به عرصه نوشتن بازگشتم و باکلیییییی ایده و داستان جدید قراره بترکونم. ازتون خواهش میکنم حتما حتما یه سر به داستان های قبلی بزنید و نظراتتون رو بگید که قراره ادامه داستان ها با کلی هیجان و ماجراجویی طی بشه. امیدوارم که از داستان ها خوشتون بیاد و لذت کافی رو ببرید. راستی حمایت فرامشتون نشه دوستان خوبم:))))) خوش باشید و موفق.

داستان های M_Sadat

3 داستان منتشر شده
پژواک مرگ 1 در حال تایپ

پژواک مرگ

۱۹ خرداد ۱۴۰۳

چرا نمیگی کی هستی؟ تالار مهمان قصر سال هاست که ازبین رفته. بعد از مرگ پادشاه همه چیز توی سالسکی عوض شده...... صدای جیر جیر کرکنندهٔ چنگناله ها و بلافاصله صدای جیغ حیواناتی که در حیاط قصر روانه شده بودند طنین انداز شد و رهام را از ادامه ی حرفش باز داشت... چنگاله ها پرندگان وحشی و درنده ای بودند که همراه نوای کریحشان رعب و وحشت را از کیلومتر ها فاصله در دل هر موجود زنده ای، زنده میکردند. شنیده شدن صدای چنگاله حاکی از شکست بود، حاکی از نا امیدی تنها امید مردم «فالکی»*.

1 1 1.8 K
یک استکان چای 1 در حال تایپ

یک استکان چای

۲۶ بهمن ۱۴۰۲

همانطور که به طرف آشپزخانه می‌رفتم، گفتم:« به نظر من، دنیا هنوز هم جای زندگیه» صدایش را کمی بلند تر کرد تا بشنوم:«منظورت زنده بودنه؟» _«زنده بودن هم بخش اصلی زندگیه»

1 0 724
تابلو فرش زندگی من 1 تمام شده

تابلو فرش زندگی من

۳ شهریور ۱۴۰۰

میگن آدما توی خاطراتی که باهامون میسازن ذخیره میشن. ولی تو انگار توی تمام بو های خنک، تمام رنگ های شاد و شیرین، توی تمام طعم های ترش و ملس زندگیم ذخیره شدی. «امان از دست تو...»

0 4 1 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.