داستان های mahya89

عاشقِ مادربزرگ 1 در حال تایپ

عاشقِ مادربزرگ

۹ آذر ۱۴۰۲

چه اتفاقی می افتد وقتی دو نفر از ته قلب عاشق هم باشند...

0 0 1.1 K
دنیا هیچ وقت با تو عادلانه رفتار نمیکند! 1 تمام شده

دنیا هیچ وقت با تو عادلانه رفتار نمیکند!

۲۶ دی ۱۴۰۳

دنیا هیچ وقت با تو مهربان نخواهد بود...!

2 4 851
بی پایان 12 در حال تایپ

بی پایان

۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

تا حالا شده بخوای جاودان عمر کنی یا به عبارتی یه عمر "بی پایان" داشته باشی؟ این کتابو بخون تا نظرت عوض شه! در مورد یه نویسنده است که هیچ وقت نمی تونه داستاناش رو تموم کنه، یا به عبارتی داستاناش "بی پایان"نند! این دختر انقدر سرش تو داستاناشه که توجه چندانی به زندگی ش نمی کنه. افرادی از خانواده اش به آسمون میرن و افراد جدیدی به زمین می آن. متوجه هیچ کدوم نمی شه و اگر ام میشه توجهی نمی کنه...تا اینکه یه روز به خودش می آد و می بینه تنهاست، داره تولد 125 سالگی ش رو جشن می گیره و مثل یک دختر جوون 23 ساله،سالم و سر پاست! کلا بی خیال خانوده اش می شه و کلیییییییی خوشحال می شه! اولش می گه:«آخ جون! من می تونم تا آخر این دنیا زندگی کنم! می تونم هر کاری بکنم! و اِل و بِل و بِل! ولی کم کم از این زندگی "بی پایان" خسته می شه و حالا دنبال راهی تا به زندگی ش پایان بده...!

13 90 15.3 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.