داستان های nimaparsioun2004

رستوران شیطان 3 در حال تایپ

رستوران شیطان

۳۱ تیر ۱۴۰۳

سانتا پلیس، شهری بزرگ، زیبا و شلوغ در آمریکا، جایی که زندگی در آن هر لحظه در جریان است‌‌ ؛ میزبان رستورانی معروف، بزرگ و قدیمی‌تر از خود شهر است. این رستوران با صاحبی به ظاهر مهربان و چهره‌ای دلنشین، به دلیل همبرگر های خوشمزه و لذیذش ، به همراه سس مخصوصی که سالیان سال در این رستوران سرو می‌شود، معروف شده است. اما در پس این ظاهر شیک و تمیز، رازهای ترسناک و عجیبی نهفته است.مایکل، صاحب رستوران، مردی با چهره‌ای دلنشین و خنده‌ای پر از عشق، همواره با لبخندی گرم به استقبال مشتریان خود می‌رود. او به همراه همسرش، الیزابت، و دو پسرشان، جیمز و ایتن، زندگی می‌کند. اما هیچ‌کس از آینده خبر ندارد و نمی‌داند که چه درد و رنج‌هایی در پشت این لبخند نهفته است. چه چیزی می‌تواند مردی مهربان و دلسوز را به شیطانی خونین تبدیل کند؟برای هر کسی، خانواده مهم‌ترین مسئله است و هر پدری عاشقانه از فرزندان خود مراقبت و محافظت می‌کند. مایکل نیز عاشقانه پسرانش را می‌پرستید، اما وقتی متوجه شد که ایتن، پسر کوچکش ، تحت تأثیر دوست صمیمی اش لوکاس به همجنس‌گرایی علاقه‌مند شده است، دنیا ناگهان بر سرش خراب شد. مایکل در یک جنون ناگهانی، ایتن و لوکاس را به قتل رساند و با بی‌رحمی اجساد آنها را به چرخ گوشت سپرد. اکنون، او با همبرگر هایی که طعمشان گره خورده با گوشت قربانیانش است، روزگار می‌گذراند. همگی همجنس‌گرایانی که یکی پس از دیگری سلاخی شده و گوشتشان در همبرگرها و خونشان در سس دست‌ساز با کمی فلفل، به مشتریان بی‌خبر سرو می‌شود. آیا کسی قادر به کشف این راز هولناک خواهد بود؟ آیا کسی می‌تواند شیطان ...

1 4 6.2 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.