لونا : تولد یک نوزاد

نویسنده: sara1390amin81111

شبی که ماه کامل بود خیلی ها در جنبوجوش شروع سال میلادی بودند در یک قصر اشرافی که تنها فقط یک نفر زندگی می کرد کودکی دنیا آمده بود که تنها پرستار او مادر تنهای او بود ....
خانه اشرافی که بعد سفر ارباب به پایتخت، همه برای عید کریسمس به خانه های خود رفته و عمارت بزرگ را خالی گذاشتند . و نمی‌دانستند که نوزاد امشب به دنیا می آید ... .  صدای گریه ی نوزاد در همه ی قسمت های عمارت پیچیده بود .
...
دو روزی از برگشتن زود از  هنگام
ارباب به عمارت گذشته بود ولی هنوز حتی تعداد کمی از خدمت کار ها به عمارت باز نگشته بودن و ارباب هم از همه جا بی خبر  فکر میکرد که آنها بعد کریسمس به استراحت رفته‌اند .
در صورتی که دو هفته ای میشود که به عمارت حتی سر هم نزده اند .
ارباب میخواست نام نوزاد را هلن بگذارد تا در آینده نوری برای خاندان او شود  ولی با اسرار بانوی عمارت نام اورا لونا بگذاشتند ... . 
...


دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.