لونا : تولد یک نوزاد
0
25
0
2
شبی که ماه کامل بود خیلی ها در جنبوجوش شروع سال میلادی بودند در یک قصر اشرافی که تنها فقط یک نفر زندگی می کرد کودکی دنیا آمده بود که تنها پرستار او مادر تنهای او بود ....
خانه اشرافی که بعد سفر ارباب به پایتخت، همه برای عید کریسمس به خانه های خود رفته و عمارت بزرگ را خالی گذاشتند . و نمیدانستند که نوزاد امشب به دنیا می آید ... . صدای گریه ی نوزاد در همه ی قسمت های عمارت پیچیده بود .
...
دو روزی از برگشتن زود از هنگام
ارباب به عمارت گذشته بود ولی هنوز حتی تعداد کمی از خدمت کار ها به عمارت باز نگشته بودن و ارباب هم از همه جا بی خبر فکر میکرد که آنها بعد کریسمس به استراحت رفتهاند .
در صورتی که دو هفته ای میشود که به عمارت حتی سر هم نزده اند .
ارباب میخواست نام نوزاد را هلن بگذارد تا در آینده نوری برای خاندان او شود ولی با اسرار بانوی عمارت نام اورا لونا بگذاشتند ... .
...