چوبه دار : قسمت اول:رانده شده

نویسنده: ghaffarisamiyar

توی جنگل بودم،با درخت های بلند،هوای ابری و حس عجیب.تصمیم گرفتم کیف رو که بوی تعفن میداد رو باز کنم.
.....
او!
این چیه؟
سر قطع شده؟
باور نمیشه!داخل کیف،داخل یک مشمبا مشکی،سر قطع شده ی یک انسان بود. سر با بندهایی که با کمک چاقو به هم وصل شده بودند،به مشمبا وصل شده بود.فکر کنم چشم هاش،از حدقه در اومده بود.انقدر بوی بدی میداد که معلوم بود شاید هفته ها یا ماه ها توی این کیف بسته شده بوده و مونده بوده.اونقدر ترسیده بودم که میترسیدم بهش دست بزنم.دور و برمو نگاه کردم.هیچکس نبود....هیچکس به دور از انسانهای زنده!
زیپ کیف رو بستم و زود پرتش کردم به یه جای دور و فرار کردم.چند دقیقه فرار کردم بعد دوباره یک کیف دیدم.زیپشو باز کردم.
باورم نمیشه!یه سر قطع شده ی دیگه!
عین همون فقط کله آدم دیگه ای بود.یکم دورو برمو با دقت نگاه کردم که دیدم اینجا پر کیفه!توی همه ی این کیف ها سر های قطع شده ی مختلف؟
یک لحظه برخاستم،کمی به فکر فرو رفتم،بعد....یهو بیهوش شدم.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.