اتاق ۶۶۶ 

اتاق ۶۶۶ : اتاق ۶۶۶ 

نویسنده: ghaffarisamiyar

هتل، جایی برای استراحت، خواب یا بازی و خوشگذرانی است. هتل فلوریدا در ایالت متحده آمریکا در ایالت کالیفرنیا وجود دارد که یکی از بزرگترین هتل هاست. این هتل ۶۶۶ اتاق دارد.)

سلام من جک هستم. یه روزنامه نگار معمولی که بیشتر چیزهای ترسناک را دوست دارم دنبال کنم. ولی موقعیتش را ندارم. امروز موقعش هست من یک روزنامه ترسناک بنویسم. داستان این روزنامه اینطوریه که هتل فلوریدا که توش قتل انجام شد هست. میخوام برم به هتل فلوریدا تا یه روزنامه ترسناک بنویسم!

داشتم میرفتم دقت کردم خیلی هتل بزرگیه! ولی چه فایده از وقتی که توش قتل شده هیچکس نمیره. جالبیش اینه که این هتل ۶۶۶ اتاق داره و قتل هم در آخرین اتاق یعنی اتاق ۶۶۶ اتفاق افتاده! رسیدیم! وقتی رفتم تو هتل یه خانمی بود تو پیشخوان بهش گفتم: سلام خانوم! میشه کلید اتاق ۶۶۶ رو به من بدید؟)

خانومه با لحن سرد و ترسیده جواب داد: اتاق......۶۶پ...۶۶۶ رو...می..خوای؟ بیا برو.)

نمیدونم چرا هم ترسیده بود و هم با لحن سرد داشت صحبت می‌کرد! جالبه انقد ترسیده بود که پول ازم نگرفت بابت اجاره اتاق! ورودی هتل یجوری بود که فقط یه پیشخوان بود که‌ نور داشت! پیشخوان گرد بود و هر دو طرف پیشخوان سیاهی دیده می‌شد. وقتی یکم دقت کردم. دیدم اون سیاهی ها پلس! آخه کی تو این تاریکی محض، پله رو میتونه بره بالا؟ کنار پله ها دوتا آسانسور داست یکی چپ یکی راست. سوار آسانسور شدم! چراغ آسانسور هم چشمک میزد و احساس می‌کردم مشکل فنی داره. و درضم خیل کوچیک و تنگ بود. بیشتر از دونفر جا نمیشد! چونکه اتاق آخرو گرفتم باید تا آخرین طبقه برم! رسیدیم! ۲ تا پیشخدمت دیدم داشتن تو راهرو باهم حرف میزدن. ازشون پرسیدم: ببخشید خانوما! من تازه اومدم و میخوام درباره ی هتل بدونم؟)

یکیشون با لحن گرمی جواب داد: سلام! خوشبختم میبینمتون. این هتل خیلی هتل خوبیه قطعا ازش راضی میشی!)

چراغ های راهرو همشون چشمک میزد و درست کار نمی‌کرد از اتاق ۶۶۰ به بعد هیچی دیده نمیشد جز تاریکی! اتاق منم اون ته ته بود که تاریک بود. وارد اتاق شدم. چراغ رو روشن کردم. خداروشکر درست کار می‌کرد. همچی عادی بود تا اینکه روی پرده یه چیزی پیدا کردم! لکه خون! شوکه شدم گفتم که شاید خودکاری چیزیه بیخیال شدم. رفتم تختم رو چک کنم پتو رو زدم کنار دیدم وسط تخت هی میره پایین دست میزاری! رفتم ببینم سرویسش چجوریه وارد سرویس شدم احساس کردم وارد سرویس بهداشتی بیابونی شدم.بوی تعفون بد پیچیده بود همجا.  همه جا یه لکه خون بود. دستشویی طرف همونجا مونده بود! زود اومدم بیرون. به هرجا نگا میکردم می‌دیدم لکه ی خونه! رفتم رو تخت استراحت کنم که یهو برقا رفت! همه جا تاریک شد زود رفتم راهرو تا از پیشخدمت بپرسم چخبره. ولی چیزی دیده نمیشد همه جا تاریکی بود. ترسیدیم بدو بدو دویدم تا یکی با لحن سرد و آروم بهم گفت(ندو اینجا آدما خوابن)!

بیشتر ترسیدم ولی وایستادم. به اطراف نگاه کردم. هیچکس جز منو تاریکی نبود. داد زدم کمک کمک! هیچکس جواب نداد. خیلی ترسیدم از اون حرفی که بهم گفت آخه کسی اینجا نیست! منو یکی از پشت با چاقو زد و زنده نموندم و دو قتل انجام شد تویه اتاق تو یه هتل!

نظراتتان را بنویسید اگه دوست داشتید دنبالم بکنید.

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.