به نام خداوند بخشنده مهربان
In the name of god

مقدمه/ در روزگاران قدیم سرزمینی در دور دست ها بود که مردمانش به دور از هرگونه غم ودردی بودند اما سیاهی دنیا نگذاشت این شادی پایدار بماند شاهزاده ای به جای پدر بر صندلی قدرت نشست وحکومت را بر دست گرفت اما هیچ شباهتی به پدری که مهرش جهان
را فراگرفته بود ودست محبتش را بر سرمردم میکشید نداشت او هیچ بویی از عدالت نبرده بود و طولی نکشید که دستورکشتن عده ای چند از افراد را داد چون به خیال او وجود این موجودات هم برای حکومت او وهم برای حیات مردم خطرناک بود اما نمیدانست این دستورش تنها امید یک پسر خسته ونا امید را که هیچ چیزی برای از دست دادن را ندارد میگیرد و تخم کینه را در دل این پسر میکارد با کینه ونفرتی که در دل او افتاده بود هرکس به دنبالش میرفت دیگر راهی برای بازگشت نداشت برای ماندن در این راه وگرفتن انتقام باید سرد میشد سخت میشد مثل سنگ.
اما این راه پایان خوشی نداشت به راستی سرنوشت این پسر به کجا میرسید.