بازی مرگبار : آخرین ثانیه ها

نویسنده: Ermiya_M

《روز آخر، توکیو،تورنومنت نهایی》
همه مردم جهان منتظر لیو و هلن بودند تا مبارزه نهایی شروع بشه اما هیچکس حظور نداشت ، میا با پیامی به مردم جهان گفت : متاسفم اینو میگم اما چون هردو واقعیت مساوی هستند هردوشون نابود خواهند شد ! 
ترس تمام زمین رو فراگرفت چون تمام دستگاه های ارتباطی یک شماره سنج معکوس را نشان میداد و بالای آن نوشته شده بود _پایان!_ 
در همین زمان هیکاری داشت برای آخرین بار با قهرمان های داستان صحبت میکرد : 
امروز شایستگی تون رو برای انتخاب شدن رو اثبات میکنید اما قبل از اینکه با میا بجنگید باید بدونید که او در قدرت فیزیکی فقط اندازه کمی از یک انسان آماده قویتره ، چیزی که اون رو توی مبارزه قدرتمند میکنه اینه که میتونه ذهن شمارو بازی بده ، از میلیارد ها مبارزه قبل من فهمیدم با هیچ منطق یا روش معمول مبارزه نمیشه شکستش داد ! 

_ پس میخوایم چطوری شکستش بدیم ؟ 

هیکاری جوابی به این سوال نداد فقط گفت آخرین تکه کریستال در سیاره x_45798000  یک سیاره که ساختارش بسیار شبیه به زمین است اما سال هاست توش حیاتی وجود نداره  ...

به سیاره ای که هیکاری راجبش حرف میزد رسیدند که گفت : اگه من وجود داشته باشم خط زمانی تکرار میشه پس الان من خودم رو به شکل اولیه ام تجزیه میکنم و بعد قدرت خودم رو به شایسته ترین فرد جمع شما میدم 
و بعد چیزی شبیه روح از کنار قهرمان ها گذشت؛ یعنی چه کسی شایسته ترین اونهاست ؟ 
لیو ؟، ازرائیل ؟ ،هلن؟ یا روباه سفید ؟
در نهایت ازرائیل انتخاب شد بعد از گذشته میلیارد ها سال حالا محافظت از واقعیت ها به یک شخص جدید واگذار شد 
اَزرائیل روبه سایر قهرمان ها کرد و گفت : هیکاری الآن بخشی از منه، قدرت های اون ، هرچیزی که توی ذهنش بود ، آخرین تکه ی کریستال بالای اون کوهه ، میتونیم به اونجا بریم .
و سپس ازرائیل افراد خودش رو به بالای کوه برد بر روی یک تخته سنگ تکه ای کریستال وجود داشت و هاله ای دور آن بود .
هلن گفت : انگار یک لایه حفاظتی داره 

+ دقیقا همینطوره ..

_ میا ؟ 

+ سد راه من نشید اینطوری توی واقعیتی که خلق میکنم اجازه زندگی کردن بهتون میدم 

ازرائیل روبه میا کرد و گفت : قبل از به دست اوردنش اول باید همه مارو بکشی ! 

قهرمان های داستان با همکاری هم به میا حمله ی موفقی داشتند اما با نیرویی همشون رو به عقب پرتاب کرد و گفت : پس میخواید با من مبارزه کنید اما اول باید با بزرگترین ضعف زندگیتون روبه رو بشید .
و بعد قهرمان های داستان به هرشکلی بودند خشکشون زد . میا تونست به ذهن اونا نفوذ کنه و با استفاده از رویا، اون هارو متوقف کنه .
مثل اینکه بنظر میرسه برای آخرین بار میا داره پیروز میشه البته فقط گذر زمان این احتمال رو ۱۰۰٪ میکنه و زمان به کندی در حال حرکت است و چیزی نمونده که متوقف بشه !
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.