داستان کوتاه چند قسمتی پرش (شیرجه) زندگی برای من مث یک شیرجست ...
((نمی دانم چرا تمام نگاه ها به من بود، یعنی آنها در مورد من ...
با ورود نور افتابی که از پشت پنجره ی اتاقم به داخل اتاق نفوزذکرده ...
فصلی تاکنون اضافه نشده است.
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.