مقدمه

Our End Day : مقدمه

نویسنده: niki0613541

شیشه را توی دستش فرو کرد، خیال؟ نه واقعیت بود اون باید میمرد. تمام خاطراتش مثل یک ویدیوی کوتاه از جلوی چشمش رد شد، این اولین باری نبود که بعد از اعتماد کردن به کسی اینجوری ضربه میخورد ولی اون آدم برای مین‌جو واقعا خاص بود.
مین‌جو فکر میکرد که هیونگش اون را خیلی راحت بعد از اتفاقی که برایشان افتاد رها کرده است و بی‌خبر از اینکه برای سئو چه اتفاقاتی افتاده است... 

چشم های بی‌رمغش را باز کرد و لیوان واینی که کنارش بود را با عصبانیت به سمت در پرت کرد، صورتش خیس شده بود اون نتوانسته بود دیشب خودش را بکشد اما باید از این فرصت استفاده میکرد. لب‌تاپش را باز کرد و فایل وردی که قرار بود فیلمانه را بنویسد و نیمه تمام مانده بود را باز کرد، اما بعد چند لحظه بلند شد و کتش را برداشت و از خانه بیرون رفت. خانه دنج و راحتی داشت. دور از همه آدم ها بالای کوه و تنها.
این بهترین راه فراموش کردن سئو بود.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.