☆به نام خالق قلم☆
جهان خلق ، فرشته خلق شد ، جن خلق شد ، موجودات خلق شدند.
آسمانها و زمین ، همه و همه خلق شدند.
جهان در زیر سلطه خالق حیات را شروع کرد.
انسان...
خلق شد!!
عزازیل ، جنی که با عبادت در جایگاه فرشتگان قرار گرفت. قدرت و تکبر و عشق بسیار به پروردگار داشت اما...
انسان از سرشت خاک خلق شد و در میان این عشق تفرقه انداخت.
عزازیل خود را عاشق و مجنون خداوند میدانست اما با پدید آمدن انسان فاصله ای میان آنها انداخت .
انسان دیواری در مقابل عزازیل بود.
عزازیل پاک و عابد بود اما حسادت...
حسادت و تکبر او را به زیر کشاند.
از فرمان خداوند سرپیچی کرد و تبعید شد.
در قبال عبادت هایش تا زمان مقرری فرصت زندگی گرفت ، و صد البته اختیار کامل در جهان مادی.
او دیگر عزازیل ، عزیز شده ی خدا نبود . او ابلیس ، رانده شده ی درگاه خداوند بود . ابلیس فرشته ی رانده شده ، آری نسل شیاطین از این نقطه آغاز شد...
فرشته طلایی یکی از دوستان او در عرش الهی بود.
قویترین فرشته جنگ ، قدرتمند و با شکوه
دو بال در پشت داشت که در نور های شفاف و طلایی غوطهور بودند ، کالبدی سرشار از قدرت و عظمت که در پوششی زره مانند محفوظ بود و دو شمشیر از نور ، آری ، او در نور و قدرت خلاصه میشد.
خداوند برای اثبات لیاقت انسان مسیری چیده بود و فرشته سرآغاز این مسیر بود .
فرشته قدرتی ماورای تصور داشت ، قدرت نابودی هزاران کیهان و در هم کوبیدن کهکشان ها و ستارگان ، حالا خداوند ویژگی ها و اختیارات یک انسان را به او داد گرچه او را خلیفه خود ندانست چرا که او باید لیاقت خود را اثبات میکرد.
فرشته حالا بینهایت طلبی و جاه طلبی یک انسان را در کالبد قدرتمند خود داشت ، میل بر انتخابات دیوانه وار ، هوای نفس سرکش و همچنین عقل مخصوص یک انسان...
فرشته طلایی نمی توانست با این حقیقت کنار بیاید و در نهایت تصمیم بر شورش گرفت .
تمام جهان ها را به زیر کشید و نابود کرد ، از عرش الهی تبعید شد . با تکه های نابود شده جهان های مختلف جهانی جدید بنا کرد ، جهانی بر پایه قدرت ، جنگ و خون ریزی ، مکانی برای کشت و کشتار!!
گرچه جهان هایی که توان کافی برای ادغام نداشتند نابود شدند و افرادی که ضعیف بودند از بین رفتند.
و جهان های خاصی محفوظ مانند.
■■■■■□■■■■■□■■■■■
فرشته نور یکی از فرشتگان جنگجو مسلط بر عناصر بود که عنصر تخصصی اش متمرکز بر نور بود. پیامرسان برگزیدگان الهی در طول تاریخ حیات جهان بود.
و اما سیاوش ، برگزیده حال حاضر و یک برگزیده خاص!!سیاوش اولین برگزیده الهی در میان انسان ها بود زیرا در حالت عادی فقط بر این درجه منصوب میشدند.
وظیفه برگزیده الهی حفظ تعادل چند جهانی و نبرد با برگزیده شیطانی که برای بر هم زدن نظم و ترویج گناهان تلاش میکنند بود.
■■■■■□■■■■■□■■■■■□
آسمان شکافته شد!!
پرتو نور قدرتمند و عظیمی بر زمین فرود آمد و صدای مهیبی به همراه گرد و خاک اطراف را فرا گرفت.
ناگهان دو بال نورانی و درخشان در پشت جسمی نورانی با مو هایی به رنگ نارنجی روشن که شمشیری زرد رنگ از نور در دست داشت از میان گرد و خاک ظاهر شد و فریاد زد :
_سیاوش!!!
نوجوانی هجده ساله با مو های سیاه و چشمانی زرد رنگ ، لباسی ساده به رنگ نارنجی و کمر بندی زرد رنگ ، خوش قامت و مصمم. !!سیاوش!!
پاسخ داد:
میشنوم
_خوب میدونی برای چی اینجام ، نه تنها این جهان درحال فروپاشیه بلکه جهان های دیگر نابود شدن
در جریانم ، داشتم آماده سفر میشدم
_فرشته طلایی تقریبا جهان جدیدش رو تکمیل کرده باید سریعاََ وارد عمل بشی
تا چه حد آزادی عمل دارم؟
_تا زمانی که قدرت بازوبند باعث از کنترل خارج شدن عقلت نشه هرجور که میتونی باید باهاش مقابله کنی
خودت خوب میدونی بازوبند قدرت
نیروی بی پایان پروردگار رو مستقیماََ به من انتقال میده اما محدودیت استفاده داره ، من هنوز برای استفاده از ظرفیت کامل آماده نیستم ، هنوز برای نبرد نهایی آماده نیستم... با اینحال باید با فرشته هم بجنگم؟
_نگران نباش تو بخش زیادی از حافظه ی مهر و موم شده ات رو توی این مسیر بدست میاری و راز هایی رو به یاد میاری که ظرفیت استفاده و جذب نیرو رو برات افزایش میده.
[همزمان که قدم هایی استوار بر میداشت و به سمت فرشته حرکت میکرد ادامه داد]
درسته که بخش زیادی از گذشته ام و ماموریت هام در خاطره هام مهر و موم شدن اما مطمئن نیستم ظرفیت و تجربه کافی درونشون وجود داشته باشه. قدرت زیاد باعث میشه تصمیمات عقلانی جای خودشون رو به تصمیمات احساسی و طمعکارانه بدن
_فرصت و تجربه کافی داری و یک فرمان الهی برات صادر شده ، خداوند چیز هایی میدونه که تو نمیدونی ، صبور باش و به خداوند اعتماد کن ، اگر چیزی درون تو نمیدید این ماموریت رو با این شرایط بهت نمیداد.
امیدوارم بتونم وظیفه ام رو به درستی انجام بدم ، من آماده هستم.
_هوشیاریت رو برای مدتی از دست میدی ، زمانی که بیدار بشی در سرزمین جدید هستی ، مراقب باش
در پناه حق
■■■■■□■■■■■□■■■■■
اما بیشتر از این جهان سیاوش قادر نبود ثباتش رو نگهداره و فرو ریخت.
سیاوش به همراه فرشته نور به جهان جدید پا گذاشت...
■■■■■□■■■■■□■■■■■
چشمامو به سختی باز کردم ، سرم خیلی سنگین شده بود ...
اینجا کجاست؟ وسط کویرم؟؟!!!
ادامه دارد...