سه برج بلند در سمت چپ مدرسه و سه برج بلند در سمت راست مدرسه
و در وسط این شش برج باریک ولی بلند یک کاخ خیلی بزرگ بود
هزاران دانش آموز جلوی درب بودند
دروازه چوبی بزرگ باز شد و همه بچه ها وارد شدند
هفت در جلوی روی آنها بود
هر برج یک درب داشت و درب وسط هم برای کاخ بزرگ بود
همه از درب وسط که برخلاف دیگر درب ها باز بود رد شدند
یک سالن بزرگ با هزاران یا شاید هم میلیون ها صندلی که به طور منظم با فاصله مشخص شده تقریبا یک متری چیده شده بودند و در مرکز سالن یک راه پله پیچ پیچی مشکی قرار داشت
جلوی صندلی های یک نفره قهوه ای که گویی از چوب گردو بود یک سکوی بزرگ و دراز بود که در مرکز آن که یک صندلی بزرگ بود و از بقیه بالاتر بود و سمت راست صندلی بزرگ سه نفر و سمت چپ هم سه نفر روی صندلی هایشان نشسته بودند
مثل یک سمینار بود
از بالای سر همه مردی در حالی که پرواز میکرد کم کم روی صندلی بزرگ فرود آمد و روی آن نشست
صورتی سرزنده داشت و قدی بلند
یک ریش سفید بلند تقریبا 2 متری روی صورتش بود
صورتش چروکیده بود و لبخند بزرگی روی صورتش بود
گفت:به مدرسه وی اسکول خوش اومدین
من رابرت رابینسون مدیر مدرسه شما هستم
با دودستش راست و چپش را نشان داد و گفت:
همونطور که میدونین یا نمیدونین این مدرسه به شش گروه و شش کلاس تقسیم میشه
هر برج برای یک گروه ساخته شده و کلاس ها در شش طبقه بالایی این سالن برگزار میشه
شش گروه شامل:
عقاب به ریاست مایکل کلارک-مردی قد بلند که ردای آبی رنگ داشت از جایش برخاست
خرس به ریاست ویلیام میلر-مردی که قد کوتاهی به اندازه کوتوله ها داشت و ردای قهوه ای داشت از جا برخاست
شیر به ریاست ریچارد هریسون-مرد چاقی که ردای قرمز داشت از جا برخاست
یوزپلنگ به ریاست سوزان براون-زن قد بلندی که ردای زرد داشت از جا برخاست
اژدها به ریاست سارا براون-زن قد بلندی که ردای سبز داشت از جا برخاست
ققنوس به ریاست کاترین رز-زن قد بلندی که ردای نارنجی داشت از جا برخاست
و شش کلاس شامل:
درس کار با اسلحه-استاد:مایکل کلارک
درس ورد ها-استاد:ویلیام میلر
درس معجون ها-استاد:ریچارد هریسون
درس تاریخ-استاد:سوزان براون
درس مهارت ها-استاد:سارا براون
درس شفا-استاد:کاترین رز
البته در آینده و ترم های بعد درس های جدیدی هم اضافه میشن
خب همگی شما به نوبت توسط آینه گروهبندی به گروه مناسب خودتون میرین
و آقای کلارک شروع به خواندن لیست کرد:
نانسی کوپر
دختری بلند شد و رفت جلوی آینه بزرگ ایستاد
ناگهان از درون آینه صدای بلندی بیرون آمد:
ققنوس
متیو اسمیت
اژدها
بتی هادسون
خرس
به نوبت هر کس گروهبندی میشد از سالن خارج و به برج مربوطه به گروه خود وارد میشد
پاتریشیا بل
پاتریشیا با آرامش رفت و جلوی آینه ایستاد
عقاب
پاتریشیا دوان دوان از سالن اصلی خارج شد
جیکوب جکسون
جیکوب رفت و جلوی آینه ایستاد
عقاب
جورج جکسون
عقاب
و جورج هم به دوستانش در برج عقاب پیوست
ادامه دارد...