- ممنون شاهزاده
- خ.خ.خخوا.هش . مکنم ب.ب.خشید میکنم
و در رو بستم . داشت به زور حرف میزد . مور مورم شد . همه چی از اهن بود . حالم بد شد . بشکنی زدم و جیم ظاهر شد . خودش رو انداخت روی تخت و فریادش بلند شد .
- بیخیال اینجا همه چی از اهنه اه . ببینم جلسه کِیه ؟
- چند دقیقه دیگه . بیا .
کیفی رو به طرفش پرت کردم .
- جسد ادمه ؟
- بازش کن
بازش کرد . توش وسیله خواب بود .
- برا چی اوردی ؟
- اگه میخوای کل بدنت تاول بزنه خب روی اون بخواب . اوردم سوراخ سوراخ نشیم .
در رو باز کردم و رفتم . وارد اتاق جلسه شدم . همه ساکت بودن .
- خب خوشحالم تو هم اومدی .
نشستم.
مگان بود .
- ما در مورد مشکلات بخش ها صحبت میکنیم چون به ما خون قدیمی ها خیلی اسیب میزنن (همون رویازاد های تابستون زمستون و شیطان ها و فرشته ها میشن خون قدیمی )
یکی گفت
- ولی بانوی من ما از طرف جهنم اسیبی نمیبینیم .
یکی دیگه گفت
- چون اونا میتونن مثل اب خوردن کل ناکجاناکجا رو زیر سلطه خودشون بزارن .
یکی دیگه گفت
- خب از طریق ماریوس سایفر به ما اسیب میزنن.
مگان کوبید روی میز
- ماریوس سایفر اینجا نمیاد . اگه جرئتش رو داشته باشه . چون اگه بیاد مب حسابی پدرش رو در میاره . در هر صورت مشکلاتتون رو از بغلی شروع کنید گفتن تا این یکی بغلی من .
یکی گفت
- بانوی من هر روز صدای جیغ یه نفر میاد توی بخش وسایل قدیمی
یکی دیگه
- توی مناطق غذایی رویازاد تابستون غذاهای ما رو بر میداره
یکی دیگه
- توی مناطق اهن ریزه های باتلاقی خیلی از ماهارو رویازاد های زمستون میکشن .
به من رسید همه نگام کردن . برای اینکه دروغم بر ملا نشه گفتم
- بانوی من ما مشکلی نداریم .
همه با تعجب نگام کردن .
- واقعا ؟
مگان بود .
- از اونجایی که ما با کسی هم مرز نبودیم مشکلی نداشتیم .
یکم نگام کرد و گفت
- بعدی
- مناطق بارانی دیگه چیز سالمی نمونده
داشتم گوش میکردم که یه گرمیل روی شونه من نشست . داشتم اتیش از درد میگرفتم . اهن برای ما مثل سم بود . ولی برای اینکه خودم رو لو ندم درد رو به چهرهم نذاشتم .از درد نمیتونستم گوش کنم . فقط اخرین چیز سالمی که تونستم بشنوم این بود
- جشن نقاب ها نزدیکه . فقط درباری ها برای اینکه کسی اسیب نبینه و جاسوس ها زیاد شده این کار رو میکنیم . و با کسی که رعایت نکنه سخت برخورد میشه.
مگان بود . پس جشن نقاب ها . فعلا باید کاری میکردم کییرن عاشقم شه تا بتونم تحت کنترلم درش بیارم . فقط نمیدونم چطوری .