- Johan, melden Sie den aktuellen Status des Patienten, den allgemeinen Status des Patienten und die Anzahl der Begleitpersonen des Patienten.
(یوهان، آخرین وضعیت بیمار، وضعیت کلی بیمار و تعداد همراهان بیمار رو گزارش بده.)
یوهان، پسر خوشهیکل و بوری که عمل جراحی پیش رو، اولین تجربه او بود، با لرزش کمی در صدایش شروع به گزارش کرد.
-Sigmund Meier, ein 56-jähriger Patient, litt vor zwei Monaten während eines Schlaganfalls an einer Halbseitenlähmung und erreichte nach den entsprechenden Eingriffen normale Bedingungen für eine Operation. Der aktuelle Zustand des Patienten ist unter Kontrolle und es wird erwartet, dass diese Operation, auch wenn sie schwierig ist, erfolgreich sein wird, wenn die Anweisungen befolgt und Probleme und Fehler vermieden werden.
(زیگموند مِیِر بیمار مرد و پنجاهوشش ساله که دو ماه پیش در طی سکته مغزی دچار بیماری همیپلژی شده و بعد از طی مراحل مربوطه به شرایط نرمال برای انجام جراحی دست پیدا کرده. وضعیت فعلی بیمار تحت کنترل بوده و پیشبینی میشه که درصورت پیروی از دستورالعمل و جلوگیری از بروز مشکل و اشتباه، این عمل جراحی هر چند سخت، اما موفقیت آمیز باشه.)
بعد از نگاه کوتاهی به پرونده در دستش، به ادامه گزارش می پردازد.
-Der Patient wird von seiner Frau begleitet und laut Aussage seine Frau hat der Patient einen jugendlichen Sohn, der nichts von der Krankheit seines Vaters weiß.
(بیمار همراهی جز همسرش رو در بیمارستان نداره و طبق توضیحات همسرش، یک فرزند نوجوان دارن که گویا خبری از وضعیت پدرش نداره!)
هارای متوجه لرزش صدایش میشود. نمیتواند دلگرمی خاصی دهد. حال خودش هم در اولین تجربه عمل جراحیاش، بیشباهت به حال او نبود. تنها کاری که میکند، تایید کردن گزارش اوست.
هارای به همراه گروهش بعد از آمادگی کامل و استریلیزه شدن، وارد اتاق عمل شد. فضای اتاق تمام تمرکزش را معطوف بیمار زیر دستش میکرد.
پس از چندین ساعت، سلول به سلول بدنش از هجوم هورمون آدرنالین، به یک خستگی تکراری رسیده بود. وقتی هارای تنش را از میان پوششهای پلاستیکی خارج کرد، توانست نفسی راحت بکشد. آن کاورهای پلاستیکی حتی با وجود تکرار این لحظات تقریبا در تمامی روزهای کاریاش باز هم طاقتفرسا به شمار میرفت.
هارای با شنیدن صدای خسته نباشید بقیه همکارهایش با لبخند خسته نباشیدی زمزمه میکند و میرود. در ذهنش مطمئن است از این اظهار نظر های بیمورد و معاشرتهای مصنوعی متنفر است اما این افراد برای اینکه تنفرش را نشان دهد زیادی ظاهربین بودند. کافی بود تا یکبار هارای همان بیتوجهیای که دلخواهش بود را نسبت به همکارانش نشان دهد تا شایعهها بیامان به سوی او حملهور شوند و هارای تنها چیزی که در زندگیاش نیاز نداشت، حواشی محل کارش بود.
به سمت ایستگاه پرستاری رفت. جایی که از نظر هارای تعفنآمیز به نظر میرسید. آن هم تنها به دلیل وجود پرستارهای تازهکار که هنوز نمیدانستند برای چه در آن بیمارستان حاضر شدند؛ درس خواندن و کسب علم یا حقایق تلخ زندگی دیگران را بر دایره ریختن!
سلامی به زبان میآورد تا توجهشان را جلب کند. سپس بدون توجه به لبخند های اغراقآمیز پرستار جوان رو به رویش از او درخواست میکند تا پرونده بیمار همیپلژی را تحویل او دهد. هارای قصد دارد تا کار خستهکننده دیگری را انجام دهد؛ تحریر گزارش عمل آن بیمار! پرستار کمسن در حین نوشتن گزارشکارش از هارای سوال بیموردی میپرسد. هارای میداند مجبور است که پاسخ دهد حتی اگر نداند دقیقا ربط پاسخ سوال به این پرستار چیست!
- Dr. Hamin, die anderen sagen, es sei, als hätten Sie einen langfristigen Transfer in Ihr Land. Ich möchte eine Frage stellen, aber wenn Sie jemals denken, dass Sie nicht antworten möchten, ist das kein Problem, niemals! Ich wollte wissen, warum du das tust?
(دکتر هامین، بقیه میگن مثل اینکه یه انتقالی بلند مدت به کشور خودتون گرفتین. میخوام یه سوال بپرسم ولی اگه یه وقت فکر میکنین نمیخواین جواب بدین، مشکلی نیستااا، ابدا! میخواستم بدونم احیانا چرا اینکارو میکنین؟)
- Es ist besser, es eine Reise zu nennen, nicht einen Übergang. Aus persönlichen Gründen!
(بهتره بهش بگیم یک سفر نه یک انتقالی. به دلایل شخصی!)
پرستار با توضیح کوتاه اما قاطعانه هارای حرف دیگری نمیتواند بزند و هارای هم با تمام کردن گزارش، پرونده را تحویل او میدهد. بدون حرف دیگری میرود. میدانست که رو دادن به آن جماعت، هزینه کلفت آسترکشی را هم میطلبید!