اَزرائیل 《شوالیه سنت لوییس》 : شب اول

نویسنده: Ermiya_M

صدای انفجار سکوت شهر را شکست ، ازرائیل ابتدا دست و پاهای گنگستر را  بست و سپس به سرعت به سمت منبع صدا رفت ، بیمارستان سنت لوییس ! ازرائیل از بالای یک ساختمان مرد شنل پوش را دید که موشک اندازی را در دست داشت و به سرعت دور شد ، فهمید که نمیتواند در حال حاظر اورا تعقیب کند پس به خانه برگشت .
《 روز بعد 》 
شهردار در شب قبل توسط فردی ناشناس ترور شد ،شهر از این حادثه تلخ در غم فرو رفته است ، شورای شهر سنت لوییس آقای گرین سالت را به عنوان شهردار موقت انتخاب کرده اند ، تصمیمی که باعث اعتراض بخش زیادی از مردم شده است .
تونی تلویزیون را خاموش کرد ، نتوانست در برابر ترور شهردار کاری بکند و حالا در یک بازی بیچیده قرار گرفت ‌.
به مخفیگاه خود رفت و با گنگستر صحبت کرد .
+ اسمت چیه ؟ 
_ آرتور .
+ خیلی خب آرتور به من بگو از شهردار چی میدونی ؟همون شهرداری که دیشب کشته شد .
_ اون با ما خرید و فروش میکرد ، ما چیز های مورد نیازش رو فراهم میکردیم و اون قول داده بود که ازمون محافظت کنه ، اما یک روز دیوونه شد ، میخواست که همه چیز رو لو بده .
ما فقط یه گروه ساده ایم ، توانایی خرید موشک انداز و تجهیزاتی که اون شنل پوش داره رو نداریم .
تونی( ازرائیل ) آرتور را رها کرد ، به این نتیجه رسید که گروه خورشید های زنده نقشی در این ماجرا ندارند .
لباس هایش را عوض کرد و بیرون رفت ، آثار خستگی در چهره تونی مشخص بود و با بی میلی به زندگی عادیش در روز ادامه داد ، این ماجرا از همه نظر تونی را کلافه کرده بود ، انگار که کسی که پشت اون شنل وجود دارد همیشه یک قدم جلوتر از تونی وایساده است ، به هر ترتیب کار مهندسی تمام شد و بار دیگر خورشید در آسمان پایین آمد .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.