درباره Elina

  Elina
  مشهد
  16 ساله
  تاریخ عضویت: ۱۷ آبان ۱۴۰۴

آخرین پیام

Elina پیامی تاکنون اضافه نکرده است.

داستان های Elina

1 داستان منتشر شده
آغوش او. 0 تمام شده

آغوش او.

۱۷ آبان ۱۴۰۴

عمیق‌ترین زخمی که می‌تواند قلب را از پا درآورد، از همان دستانی است که پرستیده می‌شد. البته، او که تقصیری در این ماجرا نداشت. تنها دل‌ باخته بود. و چه باختی شیرین‌تر از این؟ گمان می‌کردم شیرینیِ نگاهش، مرهمی شود بر زخم‌هایی که خودِ او بر جانم نشاند؛ اما آن شیرینی، در جانم پوسید و به تلخیِ عمیقی تبدیل شد که روحم را ذره‌ذره از هم گسست، تا جایی که دیگر خودم را در خویش نمی‌شناختم. با تمام این‌ها، با تمام تَرَک‌ها، و با تمام شب‌هایی که با خیال تو نتوانستم به خواب بروم، هنوز گاهی دلم می‌خواهد کسی فقط یک بار، مثل تو صدایم کند. اما چه فایده‌ای داشت این امیدهای واهی؟ من حتی در ذهنش هم عبورِ محوی نیستم. آری، من همان خال سیاهم بر بوم سفید و باز به چشم نمی‌آیم. داغی بر وجود خودم هستم که جز سوختن راهی نمی‌دانم. از این بازی غم آلود دست می‌شویم که جانم را چون زخم خشکیده پاره‌پاره کرده. من نامی هستم که همین لحظه هم در میانه نیست. پس از این، از دارِ مکافات رخت می‌بندم و به دیار مجازات راهی ‌می‌شوم. قلب خاکستر شده‌ی من، می‌خواهد دور شود و در خلوتی خاموش بمیرد. اما پیش از رفتن، باید اعتراف کنم: با تمام این‌ها، هنوز چیزی در ویرانه‌ی وجودم می‌تپد؛ قلبی که، با تمام خاکستر شدنش، نمی‌خواهد بمیرد مگر در یادِ او. و همین است که مرا بازمی‌دارد از خاموشیِ کامل. و اگر اکنون، او به من نیازمند است، چه فرجامی والاتر از مردن در آغوش او؟

0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.