حتماً شما هم این جمله را بارها شنیده اید که در داستان نویسی باید به جای گفتن و گزارش دادن وقایع سعی کنید این رویدادها را به خواننده نشان دهید. در این مقاله به تفاوت "گفتن" و "نشان دادن" در داستان می پردازیم. 7 تکنیک که برای نشان دادن می توانید استفاده کنید ارائه می شود و در نهایت در این مورد بحث می کنیم که چه زمانی "گفتن" لازم است.
منظور از "نشان دهید، نگویید” چیست؟
یکی از ارزشمندترین توصیه هایی که به هر نویسنده ای می شود شاید همین عبارت باشد. اما برای یک نویسنده داستان کوتاه این موضوع اهمیت بیشتری پیدا می کند. تعداد کلمات محدود در یک داستان کوتاه به این معنی است که باید با دقت بیشتری بنویسیم. در یک داستان کوتاه برای توضیح و توصیف 80000 کلمه در اختیار نداریم، بلکه باید با تعداد کلمات محدود، مفهوم خود را به خواننده منتقل کنیم.
در رمان نویسی، جا برای گفتن و گزارش دادن وجود دارد، اما در یک داستان کوتاه، "نشان دادن" به ما کمک می کند تا با کلمات کمتری همان مطالب را منتقل کنیم. چند مرحله وجود دارد که می توانید برای تغییر نوشتار خود از "گفتن" به "نشان دادن" از آن ها بهره گیرید که در اینجا در مورد آنها بحث خواهیم کرد.
"همه چیز را به خوانندگان نشان دهید، به آنها چیزی نگویید." ~ ارنست همینگوی
چرا باید "نشان" دهید؟
"نشان دادن"، داستان های ما را زنده می کند. این کار به شخصیت های ما کمک می کند تا از صفحات کتاب خارج شوند و برای ما واقعی شوند. خوانندگان داستان ما خیلی سریعتر با داستان های ما ارتباط احساسی برقرار می کنند. وقتی ما "نشان" می دهیم، خوانندگان ما در صحنه شرکت می کنند. وقتی ما "می گوییم"، آنها فقط صحنه را مشاهده می کنند.
مثال 1: گفتن
شبی تاریک و طوفانی بود. کرکره ها در باد به هم می خوردند. سر و صدا مرد را بیدار کرد. از پنجره به بندرگاه نگاه كرد. باد می وزید، و قایق ها تحت فرمان باد بودند. قبل از اینکه خیلی دیر شود باید قایق هایی که در اسکله پهلو گرفته اند را بازرسی کرد. یکی از آن ها در حال باز شدن بود.
مرد پنجره را باز کرد و سعی کرد کرکره چوبی را بگیرد اما نتوانست آن را ببندد. مرد دیگری، برادرش، وارد شد و گفت که باید از بیرون آن را بندند. باران شدیدی می بارید و او بارانی اش را برداشت. باد وزید و وزید. او قایق بادبانی را دوباره دید که بالا و پایین می شد و می توانست صدای برخوردش را با اسکله چوبی بشنود. احساس کرد باران سخت می بارد. فانوس دریایی بندر را روشن می کرد و به او نشان می داد که چقدر هوا خراب است. مردها چیزی را در آب دیدند. این پدرشان بود که در آب شناور بود. برادرش به سرعت به طرف آب دوید و مرد رفت تا پیامی را به نگهبان ساحلی مخابره کند.
مثال 2: نشان دادن
تق و توق بهم خوردن کرکره ها او را از خواب بیدار کرد. باد شدید آنها را شل کرده بود. او پنجره را به سمت بالا کشید و سعی کرد کرکره هایی که مدام در حال تاب خوردن بودند را بگیرد، اما باد آن ها را پس می گرفت.
"باید از بیرون بگیریمش،" کالین از پشت سرش گفت. "پدر رفته که قایق ها را بازرسی کنه. فکر کنم قایق بادبانی باز شده."
او دوباره سعی کرد کرکره را بگیرد، اما باد مانع اش می شد. "لعنتی." بارانی اش را برداشت و به دنبال برادرش رفت.
در طول راه باران با ضربات بی امانش بر سر و رویشان می نواخت. امواج متلاطم با بی رحمی تمام به ساحل ضربه می زدند. قایق بادبانی با ضربه دیگری به اسکله برخورد کرد و چیزی متلاشی شد.
کالین پرسید "بابا رو می بینی؟"
آنها به تاریکی خیره شده بودند در حالی که پرتوی نور فانوس دریایی ساکت و آرام بر روی آب سهمگین، می لغزید. امواج کف آلود با خشم تازیانه می زدند.
"اون چیه؟" جک سعی کرد بهتر ببینه.
لکه کوچک و قرمزی لحظه ای به روی آب آمد اما بالافاصله امواج آن را بلعیدند.
کولین فریاد زد "بابا!"
جک دوید تا نگهبان ساحل را خبر کند.
تفاوت مثال 1 و 2
1. ابراز احساسات به عنوان یک عمل
در مثال اول، فاصله بیشتری بین خواننده و داستان وجود دارد. ما درباره برادران و رابطه آنها با پدرشان بسیار کم می دانیم. در مثال دوم اقدامات آنها بیشتر احساسی و خاص است.
2. بر روی داستان خود تمرکز کنید
وقتی "کوتاه می نویسید"، راحت تر می دانید کدام جزئیات مهم هستند و چه مواردی را باید برجسته کنید.
3. زاویه دید یکی از شخصیت ها را انتخاب کنید
زاویه دید یک شخصیت به شما کمک می کند تا نوشتار خود را متمرکز کنید.
4. استفاده از حواس برای "نشان دادن" نه "گفتن"
در مثال اول، به ما گفته می شود که هوا چگونه است. در مثال دوم، تقریباً می توانیم آن را حس کنیم. باید سعی کنیم از کلمات دیدن، شنیدن، احساس کردن، بوییدن و لمس کردن خودداری کنیم.
5. در توصیفات دقیق باشید
باید مطمئن شویم که توصیفات ما دقیق کار می کنند. با جزئی نگری، می توانیم جزئیات را لایه بندی کنیم.
6. از کلماتی که برای "گفتن" استفاده می شوند خودداری کنید
وقتی از فعل"بود" استفاده می کنیم، به "گفتن" روی آورده ایم. همچنین در مورد افعالی مانند "هست" و "داشت" تجدید نظر کنید. کلماتی مانند "فکر کرد"، "تصمیم گرفت" و "به نظر می رسید" ، ما را به "گفتن" داستان مجبور می کنند. به جای آن از افعال قوی استفاده کنید.
بعضی کلمات باعث می شوند ناخودآگاه "بگوییم". مثلاً فعل "بود" یکی از این کلمات است. وقتی با چنین کلماتی در نوشتار خود روبرو می شوید نوشته خود را از "نشان دادن" به "گفتن" تغییر داده اید. آیا به این معنی است که هرکجا از "بود" استفاده کردیم را باید حذف کنیم؟ خیر، اما باید بررسی کنید که آیا عمداً استفاده شده است و چه چیزی می خواستیم بگوییم.
کلماتی مانند "هست"، "بود"، "داشت" و "دارد"، همه "گفتن" را نشان می دهند. قرار نیست اصلاً از این کلمات استفاده نکنیم، اما می خواهیم استفاده از آنها را دوباره ارزیابی کنیم. بعضی اوقات استفاده از این کلمات اجتناب ناپذیر هستند، اما اغلب می توانیم چیزی قوی تر را جایگزین آنها کنیم.
مثال 1
گفتن: زهرا خسته شده بود.
نشان دادن: زهرا خمیازه ای کشید و نگاهی به ساعت انداخت.
مثال 2
گفتن: او مرد قد بلندی است.
نشان دادن: او سرش را پایین آورد تا سرش به چارچوبِ در نخورد.
7. مکالمه
لحظه ای که شخصیت های شما شروع به صحبت می کنند، آن زمان است که آن ها زنده می شوند. گفتگو شامل کلماتی که با صدای بلند گفته می شوند، افکار درونی، زبان بدن و حالات بدن است.
چه زمانی باید "بگویید"
درست است که این مطلب را صرف یادگیری نحوه استفاده از"نشان دادن" کردیم. اما با این وجود مواقعی وجود دارد که «گفتن» گزینه بهتری است! ما در نوشتن داستان باید بین "گفتن" و "نشان دادن" تعادل برقرار کنیم. ما باید تا آنجا که ممکن است و به عنوان اولین گزینه، "نشان" دهیم. اما برای ساختن بهترین داستان ممکن، لازم است گاهی اوقات هم بگوییم.
بنابراین چه زمانی باید به جای "نشان دادن" "بگویید"؟
1. داستان گذشته شخصیت
هنگامی که داستان گذشته یک شخصیت را بازگو می کنید ممکن است لازم باشد "بگویید". ما اغلب از روایت ها برای خلاصه کردن قسمت های زیادی از یک داستان، یا چیزی که قبل از جدول زمانی داستان اتفاق افتاده است، استفاده می کنیم. حتی اگر در حال گفتن هستید، باید مطمئن شوید که به خوبی نوشته شده، جذاب است و گفتنِ آن برای داستان اهمیت دارد.
2. احساسی که نمی توانید در عمل "نشان دهید".
بعضی اوقات نمی توانیم احساسات را "نشان دهیم". بعضی از شخصیت ها به این صورت ترسیم نشده اند. در این صورت لازم است از افکار درونی یا روایت برای توضیح احساسات آنها استفاده کنیم.
3. گذشت زمان
ما لزوماً هر ثانیه را با شخصیت هایمان نمی گذرانیم. باید توضیح دهیم که زمانی سپری شده است و ما دوباره به آنها ملحق شده ایم. "گفتن" به این انتقال کمک می کند.
4. عبور از بعضی جزئیات
لازم نیست هر لحظه یا رویداد در داستان گنجانده شود. با گفتن می توانید از وقایع و مکالمات غیر ضروری سریع عبور کنید. مثلاً یک توضیح در یک خط تا سه خط به شما کمک می کند.
5. اتصال صحنه ها بهم
برای اتصال صحنه ها و جهت دهی مجددِ خواننده خود، از "گفتن" استفاده کنید.
6. وقتی می خواهید
بعضی از صحنه ها همین طور نوشته می شوند. نویسندگانی هستند که به زیبایی "می گویند". اگر این استعداد شماست، آن را در خود تقویت کنید و به آن صورت بنویسید، اما "نشان دادن" را نیز تمرین کنید. این داستان شماست. آن را به روشی که می خواهد گفته شود بنویسید.
تمرین
این جملات را از «گفتن» به «نشان دادن» تغییر دهید. می توانید از هر یک از ابزارهای ذکر شده در بالا استفاده کنید.
- شبی تاریک و طوفانی بود.
- ترافیک بدی بود.
مطالبی که در سایت "فصل یک" قرار می گیرند و همچنین امکانات سایت همه حاصل تلاش، صرف هزینه و وقت فراوان است. در صورتی که تمایل داشته باشید می توانید به سایت "فصل یک" به شیوه های مختلف یاری نمایید تا بتوانیم مطالب و امکانات بیشتری برای شما کاربران عزیز فراهم کنیم.