صفحه 3 آخرین پیام های کاربران

husss
۳ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۳

من خیلی وقته نیومدم اینجا،فقط برای ابراز وجود کردن*

husss
۳ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۳

من خیلی وقته نیومدم اینجا،فقط برای ابراز وجود کردن*

mr_ahn_ir
۲ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۱۱

سلام دوستان کتاب جهان منتشر شد لطفا اون رو بخونید و نظراتتون رو بگید

sara1390amin81111
۱ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۳:۱۳

سلام دوستان فصل اول داستان لونا منتشر شد و فصل جدید داستان تو نقش اصلی ی ماجرای منی منتشر شد

Agate
۳۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲۳:۵۲

سلام دوستان! خواهش میکنم به داستانم "آخرین بازمانده ها"سر بزنید.اگر به داستان های دلهره آور و معنادار علاقه دارید حتما سر بزنید.لطفا نظرات و انتقادهاتون رو بگید.

Honey_Brown
۲۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۰۱

سلام ... قسمت نهم نوجوان باش منتشر شد منتظر نظرات هستم

t_parsa_razeghi
۲۳ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲۳:۰۹

فصل هشت شهر نفرین شده منتشر شد خواهشا نظر بدید

t_parsa_razeghi
۲۱ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۵۲

داستان جدید سفر به دنیایی دیگر منتشر شد لطفا بخونید و نظرتون رو بنویسید

Ermiya_M
۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۴۹

باید اعلام کنم اگر نویسنده ای عنوان داستان خودش را گیلار یا هریک از عناوین داستان های من گزاشته ، سرقت ادبی انجام داده است ، و من از نظر اخلاقی و قانونی به عنوان نویسنده داستان اصلی راضی نیستم .

Writer_crow
۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۰۱:۲۶

+رد شدم و هیچ وقت پام رو توش نذاشتم. گاهی تصویر می کردم که بالای برجم و این بار اون رو در قالب داستان زنده کردم. همین :))

Writer_crow
۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۰۱:۲۴

در رابطه با داستان جایی بر فراز شهر: من این داستان رو برای مسابقه جایزه داستان تهران نوشتم؛ مسابقه ای که همونطور که از اسمش هم معلومه موضوعش شهر تهرانه. خواستم بعد از اینکه مهلتش تموم شد داستان رو آپلود کنم که دست زیاد نشه، ولی دیگه دلم طاقت نیاورد .-. این داستان از نظر خودم با سبک نوشتاریم خیلی فرق می کنه. از دیالوگ هاش گرفته تا حال و هواش. این دومین تجربه‌م توی نوشتن داستان عاشقانه بود که بر خلاف تجربه اولم، اونقدرا هم بد نشده. بارها ویرایشش کردم، در واقع بیشتر از همه داستان هایی که تا به حال نوشتم (رمانم که یه قضیه دیگه‌س. وقتی تموم شد اون رو حتی سختگیرانه تر درست می کنم :]) حالا شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا اون مکان ها رو برای فضای داستان انتخاب کردم. منیریه که برام کاملا آشنایی داره؛ از دو تا حوض مستطیلی شکلش تا اون پسر ماهیگیر که در واقع یه ساعت آفتابیه و چند سالی میشه که دیگه اونجا نیست. موقع نوشتن داستان می تونستم یخی که روی حوضش شکل گرفته رو حس کنم، چون یادمه که توی سال های دبستان هر روز از کنارش رد می شدم و گاهی هم دستم رو روش می کشیدم. ولی درباره برج آزادی زیاد مطمئن نیستم. یکی از دلایلش این بود که برج آزادی یکی از معروف ترین ساختمون های تهرانه، ولی دلیل دیگه‌ش اینه که من چندین بار از کنارش+

t_parsa_razeghi
۱۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۶

باید بعضی از داستان هارو حذف کنم چون به همشون نمی رسم شاید بعد اینکه تموم شدن دوباره بذارمشون

NegarMojiri
۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۴۴

یادداشت هام پر شده از ایده های داستان کوتاه... و ذهن و محدودیت زمانی که اجازه نمی‌ده بنویسمشون:(... و وقتی برگردم دانشگاهم که دیگه خدا می‌دونه چی می‌شه... کاش یه الهه قلمی چیزی بود بهش دعا می‌کردم که بتونم دوباره بنویسم خخخ:)

t_parsa_razeghi
۱۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۰۴

لطفا درباره فصل هفت شهر نفرین شده نظر بذارید . دوست دارم نظراتتون درباره داستان بدونم خیلی ارزش داره

Eightwingphoenix
۱۳ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲۲:۵۸

بعد یک سال و نیم، اینم قسمت جدید چشم رنگی.

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.