رمان گیتی : مقدمه

نویسنده: iam_famet

راهی را برگذیدم که برای پول ان را کاوش کنم اما چیز عجیبی غافل گیرم کرد
عشق!!
حالا اینه های خاک گرفته ای که در جیب سایه ام بود برق میزد و من سر مست از ان حس به جنگلی که زمانی غرق در تاریکی بود نگاه میکردم که چطور نور خورشید در ان سانیا بوجود اورده!
نمیتوانستم که باور کنم که عاشق شدم!!! عشق ان چیزی نبود که میخواستم.
میدانستم مخرب است و من را میشکند و بی اعتقاد فقط جملاتی که روایت حالم بود را میگفتم!!!
تراوش حس غم و درد و ترس و دلتنگی روی کاغذ شد این 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.