قلبی برای اژدهای یخ زده : عنوان
4
7
0
1
قلبی برای اژدهای یخ زده
---
?? قلبی برای اژدهای یخزده ??
در سرزمین جادویی آتالورا، چهار پادشاهی بر چهار عنصر حکمرانی میکردند: آتش، آب، باد و یخ. اما در دل کوههای بلند و سرد شمال، اژدهایی عظیم الجثه و سفید پوش زندگی میکرد که همه از او میترسیدند. افسانهها میگفتند این اژدها، روزگاری پادشاهی جوان و عاشق به نام الریک بود که برای نجات معشوقش، با جادویی تاریک معاملهای کرد و در نتیجه تبدیل به موجودی یخزده و بیاحساس شد؛ بدون قلب، بدون امید.
سالها گذشت و هیچ کس نتوانست به این اژدهای سرد نزدیک شود؛ تنها کسی که میتوانست او را نجات دهد کسی بود که قلبی آتشین و مهربان داشته باشد.
در همان زمان، دختری به نام سورا در دهکدهای دوردست زندگی میکرد. او شاگرد جادوگری فراموششده بود و همیشه احساس تنهایی میکرد؛ دلی پر از درد و جستجو برای جایی که به آن تعلق داشته باشد. وقتی افسانهی اژدهای یخزده به گوشش رسید، تصمیم گرفت که به قله کوههای یخزده سفر کند و شاید بتواند به آن موجود اسرارآمیز کمک کند.
سورا، با دلی پر از شجاعت و امید، به قله رسید و با اژدهای سفید مواجه شد. برخلاف همه، او از اژدها نمیترسید. اژدها با صدایی سنگین و طوفانی پرسید:
— چرا از من نمیترسی؟
سورا پاسخ داد:
— چون در چشمان تو چیزی میبینم که بیشتر از ترس، شبیه تنهایی خودم است.
با این کلمات، سورا دستش را بر سینه سرد اژدها گذاشت و قلب خودش شروع به سوختن کرد — نه از درد، بلکه از عشق و مهربانی. یخها شروع به ترک خوردن کردند و ناگهان کوه لرزید. اژدها به شکل انسانی جوان با چشمان نقرهای درآمد — الریک، همان پادشاهی که سالها قبل تبدیل به اژدها شده بود.
الریک با نگاه پرمحبت گفت:
— تو نه تنها من را نجات دادی، بلکه خودِ قلب من شدی.
آنها با هم قلمروی جدیدی به نام «قلمرو عشق» را بنا کردند، جایی که آتش و یخ میتوانند کنار هم زندگی کنند، زیرا دو قلب شکسته با هم کامل میشوند.
---
جدیدترین تاپیک ها:
یک سوال
eliasjavaheri
|
۲۴ تیر ۱۴۰۴
داستان
melanii202121
|
۲۱ تیر ۱۴۰۴