خان : تولد یک خان
0
6
0
1
خان کسی بود که در تمام روستا کسی نمی تواست . ان را شکست دهد ولی از شانس روزگار خان اولادی نداشت خان فقط یک فرزند داشت ان هم دختر بود . اسم دخترش گلشیفته بود دختری زیبا باهوش و زیرک جوری که در سن 1 سالگی شروع به حرف زدن کرد . ولی خان خیلی غصه می خورد که فرزند پسر ندارد . ولی دخترش را خیلی دوست داشت . روستای خان خیلی بزرگ بود جوری که همه از زیبایی و طبعیت ان لذت می بردن . خب داستان ما از جایی شروع میشود که باید بدانیم خان چگونه خان شد .
در یک روستای دور افتاده پسری به دنیا امد به نام خان پسری بسیار قوی باهوش زیرک جوری در سن 5 سالگی تنهایی به شکار گرگ می رفت . روزگار برای خان خیلی خوب سپری میشد جوری که همه او را دوست داشتن . ولی یک روزیک اتفاق بد در روستا افتاد . گروهی به روستا همه کردن و تمام ساکنین را به صورت وحشیانه کشتن و هیچ کس از ساکنین روستا زنده نماند . جز یک نفر ان هم از شانس ان بود که برای شکار به کوه رفته بود . خان وقتی برگشت چیزی جز خون ندید خیلی ترسیده بود همه جا رنگ خون بود همه کشته شده بود و هیچ نفر زنده نمانده بود حتی پدر و مادرش پسر ده ساله بدبخت همه کس را از دست داده بود و سفر خود را شروع کرد بدون هیچ چیز چیزی شروع کرد
سفر خان شروع شد با گرسنگی و ناراحتی با گریه برای عزیزانش خان که با میوه درختان تا ۱ ماه سفر کرده بود به یک ابادی رسید که همه چیز برایش غیز عادی کسانی که با لباس های عجیب زندگی می کردند خان حتی زبان ان ها را بلد نبود .
جدیدترین تاپیک ها:
یک سوال
eliasjavaheri
|
۲۴ تیر ۱۴۰۴
داستان
melanii202121
|
۲۱ تیر ۱۴۰۴