«تمرد جوهر بر جسدِ عفونی»
-زل زدن به لبی که دندان فرو بُرده.
-زل زدن به چشمی که دچارِ پشت پلک شده.
-زل زدن به دستی که حدقه میخاراند.
-زل زدن به رنجی که؛
«رنجی که گیسوانم را میبافد و با برگ حنا پستان هایم را می پوشاند»
زل زدن به خطوطِ اندام ها در بند مقاربت.
زل زدن به تعللِ وهله های بی تاریخ.
،
و مکالمه های لعنتیِ صامت:
+روحِ لعنتیم میخواد این جسم کوفتی رو پاره کنه-
روحِ لعنتیم- روحِ لعنتیم-روحِ لعنتیم-
+سردمه،سردمه و آتیش میخوام-آتیشم بزن.
،
زل زدن به حبابم؛
حبابی که با بودنت میترکد.
می افتم.
میمیرم.
،
زل زدن به تمام آنچه که دارم و نمیخواهم داشته باشم و نمیخواهم داشته باشی.(حی)
،
لامسه ی افلیج:
و تمامیتِ سکنات و وجناتِ یک مذموم؛یک مَن.
.
لمس ها و سُهِش های بی سر و پیکر.
برماسیدنِ اندوه و نفث
تیرگی و نورِ کم تَه.
معانقه ای با خاموشی.
+و خونِ این گجسته ی سیاف(-که خودم باشم)
و خوب میدانی که بر یاوه بود؛
تمام آنچه گفتم و آنچه گفتی و آنچه نگفتم و آنچه نگفتی و آنچه که من بود و آنچه که تو
.
-استخوان بندیِ حرف های بی عرضه،بر خمیدگی دو گودی مکروه.
-از توده برجسته ی پستان هایش تاریکی می چکید؛
(-و همانا گاه تاریکی را زبان میزد)
-و پچ پچ های خابل، نشئه زا؛چَشم می چرخاند-
و صدایِ ناگهانی ارگ-
نیشخندی جوّنده-
+اَرنی!
آیینه که ترسیم کرده بود اویی او را "قبرستان ایستاده" میخواندش.
+اَرنی!
باد پنجره را شکست؛پرده ها را نیز-آتش شمع ها را هم وآیینه.
اما او را نتوانست.
+حباب او فقط به دست او میشکند. و می افتد. و میمیرد.
شمع آب شده ی منفور-
حنا-(یک نارنجیِ چرت)
اندامی لبِ پنجره-
پوکوکرمخوردهوکهنوگندیده-
اندامش نهانی های لایتناهی را هویدا میکرد.
"به وقوع پیوست
آمد
بود
شکست
افتاد
مُرد
معانقه ای بس کثیف؛با دستانی حنایی-
گفت و گو:
+دربر بگیر منُ، در بر بگیر این خورشیدِ مُرده رو
-تاریک خو، دربر گرفتمت؛ روحمُ له کردی
+چه سود از این دارِ ملکوت؟
-انتحار
-
خاصیت اویی او را گاز گرفت
ناله کرد
دندان به لبش فرو برد
لبخند-
پلکش را درید
نیشخند-
و حدقه ی چشمانش را خاراند
ریشخند-
گیسوانش را بافت
زهرخند-
و پستان هایش با برگ حنایِ خونی پوشاند.
قهقهه-
و هجومی بس حریص
و فتحِ او
مقاربتی بس کثیف
و سکوتِ باد
و دریدنِ جوهر ز جسد طاعون آور و تمرد.
و تمامِ او
سر انجام
قبس بلعیدش.
و ترکید
افتاد
مُرد.
«دو گودیِ مکروه-»