دزد شبانه : عنوان
0
49
0
1
در حالی که مثل دیگر روزهایی که از عمرش داشت سپری می شد در اتاقش که او را حبس کرده بودند در حال مطالعه بود
دکور اتاقش پر از کتاب های مختلف بود و او به صداها حساس بود و باید جایی که سکوت در آنجا برقرار بود سکونت می کرد اعضای خانواده به شدت از او متنفر بودند اما او هیچگاه اهمیتی نمی داد
کتاب جدید نویسنده ی مورد علاقه را روی میز گذاشت و با حالت کلافه ای بلند شد و در اتاقش را آرام باز کرد و از بالا به افراد خانواده اش نگاه کرد
آنها دور میز گردی در حال صرف ناهار بودند که خواهر زاده اش شروع به گریه کردن کرد و او از صدای گریه متنفر بود و سریعا به اتاقش برگشت
اتاقش ضد عایق صوتی بود
پشت در اتاقش نشست و به نقاشی چهره اش خیره شد که یک روز یه نفر در روز تولدش برای او فرستاد
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳