شب ششم

شب ششم

nazaninleili نویسنده : nazaninleili در حال تایپ

داستان های مشابه

کاش میشد ماند...

جنازه ی مَردی که چاقوی دسته طلایی درون شکمش است روی زمین ...

سلاااااام !!! من لی داهیون هستم ! داستان از جایی شروع میشه ...

باصدای لرزون و زمزمه مانندش
_هیس ، من نمی تونم بهت کمک کنم .
اگه صداتو بشنوه
تورو خدا برو
تیک تاک تیک تاک صدای ساعت لعنتی که حالمو بهم میزد
دو قدم به عقب برداشتم ، دردی مثل مار تو سینم پیچ و تاب میخورد
دلم میخواست بمیرم ای کاش این خفگی این فشار تو گلوم منو امشب بکشه
بدون اینکه نگاش کنم زدم بیرون از اون سگ دونی



ژانرها: عاشقانه / معمایی / پلیسی
تعداد فصل ها: 0 قسمت
    فصل ها

    فصلی تاکنون اضافه نشده است.

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.