لبخندی ازجنس گریه آسمان

لبخندی ازجنس گریه آسمان

Armita نویسنده : Armita در حال تایپ

داستان های مشابه

بابام حاجی بود ، اما من شدم دختر ناخلف ! هجده سالم که بود ...

سلام به همگی.اسم این داستانی که قراره برای شما بنویسم(پدر ...

دختر که علاقه داره بره کره جنوبی یه برادر داره ۲ تا دوست ...

رهادختری که بخاطرمشکلی تن به ازدوج بارامین می دهدولی درست درشب عروسی اش همه چیزتغییرمی کند...
دیدی پاییزو ..
پ چرا دوری ازم ..
دوری و میگی حرف از دوری نزن ..
این همه عاشقم تو کوری اصلا ..
انقد حرف عاشقانه زوری نزن ..
عقل و منطقم میگه نه ولی دل عاشقته ..
دلم داد میزدت عقل میگفت باشه چته..
معین زد
ژانرها: عاشقانه
تعداد فصل ها: 4 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.