وقتی که خون تو بومم را رنگ آمیزی کرد، فهمیدم که قلبم از تپش ...
جونگکوک و تهیونگ روزای خوبی رو باهم سپری میکنن ولی یه روز ...
وقتی کِرکِره های چشمانم را گشودم خود را در میان علف زاری ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.