چشمامو باز کردم که همزمان پتو رو از روم کشید و رفت تو چارچوب در وایستاد یکم نگاهم کرد و رفت منم بلند شدم یه کش و قوسی به بندم دادم و رفتم تویی پزیرایی که دیدم لناگوشه پزیرایی وایستاده نگاهم میکنه بازم بدون حرف دیدم که کل خونه رو بهم ریخته همه وسیله هالو جمع کردم لباسهامو پوشیدم و رفتم بیرون سر راهم یه شاخه گل خریدم رفتم به سمت ارامستان و نزدیک شودم به قبرش نشستم کنارش و دستمو کشیدم رویی سنگ قبر که انقد سرد و یخ بود و دستمو کشیدم رویی اسمش لنا