اَزرائیل 《شوالیه سنت لوییس》 : شوالیه سنت لوییس

نویسنده: Ermiya_M

ازرائیل به سرعت به اولین مکان رسید ؛ وارد فاضلاب شد ، فرصت زیادی برای او وجود ندارد ، در تونل در حال گشتن بود که نوری را از دور مشاهده کرد آرام آرام به سمتش رفت و گروگان هارا آنجا پیدا کرد .
ابتدا تلاش کرد که دست های آرتور را باز کند تا اینکه صدایی از پشت سر آمد .
_ ازرائیل  بلاخره اومدی میدونستم که میای ! 
+ تو کی هستی ؟ هدفت چیه ؟ 
_ زمان خوبی برای پرسیدن این سوال نیست ، میدونی وقتی که قراره کشته بشی ! 
اولین دیدارمون رو یادت میاد ؟ همونجا بود که یک ریزتراشه رو بهت وصل کردم ، تمام کار هایی که میکردی تمام تصمیم ها همه شون تحت کنترل من بود ! تو یه بخشی از این بازی بودی ! 
+ کدوم بازی ؟
_ بازی ای که من بعد مرگم راهش انداختم ! 
+ تو؟ 
_ آره ، همه فکر میکنند من یکسال پیش مردم اما من دوباره زنده شدم ، تجربه چندسال کار در این شهر به من یاد داد که از راه مسالمت آمیز نمیشه ظلم رو از بین برد ، تا اینکه باتو آشنا شدم ! پس این بازی رو شروع کردم ، مثل یک پازل که ما باهم تکمیلش کردیم ! .
+ ساکت شو ! 
_ تو بهم کمک کردی گرین سالت رو به زندان بفرستم ! میبینی ازرائیل ما گروه خوبی هستیم ! 
ازرائیل با بلند ترین حالت ممکن گفت : ساکت باش جنایتکار ! 
شنل پوش خندید و گفت : باید تو اون شب کشته میشدی ، این بار ماشینی وجود نداره که جلوی مرگت رو بگیره ، مثل یک مرد با من دوئل کن  ! در نهایت برنده راجب جون گروگان ها تصمیم میگیره .
ازرائیل گفت : قبوله ! 
شنل پوش عقب تر رفت و گفت : قانون دوئل اینه که 
اما قبل از صحبت کردن ازرائیل از پشت سر به او شلیک کرد ، شنل پوش خون را در دهان خود مزه کرد و گفت : تو از پشت سر بهم شلیک کردی ! 
ازرائیل نزدیک تر شد و گفت : توی جنگ قانونی وجود نداره و بعد شنل پوش زخمی را گرفت نقاب اورا برداشت .
مبارزه کوتاهی شکل گرفت ازرائیل شنل پوش را به دیوار چسباند و با لوله اسلحه به طور مداوم به صورت و گردن او ضربه وارد کرد .
+ ثروتت، اون افراد مسلح ، پازل لعنتیت ! حالا از اونا بخواه که نجاتت بدند بهشون بگو بروس ! بهشون بگو ! 
ازرائیل با دست ها و لباس آغشته به خون به سمت گروگان ها آمد و آنها را آزاد کرد ، فانوسی که در آنجا بود را برداشت و گفت : دنبالم بیاید ، دنبال نور بیاید !
ازرائیل گروگان هارا به بیرون برد ، پلیس های زیادی در جلوی درب ورودی حظور داشتند ، فانوس را کنار گذاشت و به سرعت از آنجا با پای پیاده دور شد و بعد شروع به پرواز کرد ، او سنت لوییس را از یک بحران نجات داد و به همین دلیل است که به این نام مشهور شد 《 شوالیه سنت لوییس 》 
پایان ...!

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.