خوانندگان عاشق شخصیت هایی می شوند که به خوبی شخصیت پردازی شده باشند. به رمان های مورد علاقه خود فکر کنید. ممکن است حتی داستان آن ها را فراموش کرده باشید و یا بهترین بخش های گفتگو بین شخصیتها و توصیفات فضای داستان را نیز از یاد برده باشید. اما بعید است که شخصیت ها را بخاطر نیاورید.
سوال مهم این است که چطور می شود شخصیت هایی قوی در داستان ایجاد کرد. جواب بطور ساده در این یک جمله خلاصه می شود: از طریق رشد و توسعه آن شخصیت ها. اما رشد شخصیت داستان چیست و چگونه می توان از آن برای خلق شخصیت هایی که مورد پسند خوانندگان داستان شما باشند بهره گرفت.
توسعه و رشد شخصت داستان چیست؟
رشد شخصیت، فرآیند ایجاد یک شخصیت و قرار دادن آن در روند داستان به گونه ایست که منجر به تکامل شخصیتی و نمایش خصوصیات کامل آن شخصیت شود.
توجه داشته باشید که نکته مهم این است که شخصیت را باید وارد روند داستانی کرد. بعضی نویسندگان ماه ها و چه بسا سالها برای ایجاد یک شخصیت وقت می گذارند و تمام ویژگی ها و خصوصیات آن شخصیت را تعیین می کنند. پرسش نامه های طولانی را در مورد غذای مورد علاقه آن شخصیت و نوع لباس و ... پر می کنند. در واقع بیشتر وقت خود را بجای نوشتن کتاب خود صرف شخصیت پردازی می کنند و حتی اگر اقدام به نوشتن کتاب خود کنند نمی توانند شخصیت هایی همانند شخصیت های رمان های مورد علاقه خود خلق کنند. این کار اشتباه است، درعوض باید شخصیت ها را تحت آزمون قرار دهید.
5 مرحله رشد شخصیت در داستان
- برای شخصیت خود یک هدف تعیین کنید.
- رسیدن به آن هدف را برای شخصیت دشوار کنید.
- شخصیت خود را در یک دوراهی یا انتخاب سخت قرار دهید.
- شخصیت داستان شما باید تصمیم گیری و انتخاب کند.
- نشان دهید زندگی شخصیت داستان پس از این انتخاب چگونه تغییر می کند.
جالب است که بدانید این 5 مرحله پایه و اساس یک داستان هستند.
طرح اولیه ای برای شخصیت داستان ایجاد کنید
یکی از روش های مفید برای توسعه شخصیت داستان ایجاد یک طرح اولیه یا نمایه ای برای شخصیت رمان است. در اینجا جزئیات و خصوصیات آن شخصیت را ثبت می کنید تا بهتر او را بشناسید.
روند این فرآیند بطور خلاصه در زیر آمده است:
- نام شخصیت
- عکس آن شخصیت ( می توانید با جستجو در اینترنت تصویری که مشابه شخصیت داستان شما باشد پیدا کنید)
- نوع شخصیت (در ادامه انواع شخصیت آورده شده است)
- یک خلاصه در یک جمله در مورد شخصیت نوشته شود.
- یک بند که شامل توصیفات فیزیکی، شغل، نقاط ضعف و خصوصیات مثبت و نحوه رفتار شخصیت داستان است تهیه کنید.
- اهداف: خواسته های شخصیت داستان شما چیست؟
- کشمکش ها: آنچه مانع از رسیدن شخصیت داستان شما به آنچه می خواهد می شود.
- روایت: شخصیت در داستان چه می کند.
به یاد داشته باشید که شخصیت ها باید نقش خود را در داستان ایفا کنند و قرار دادن شخصیت ها در داستان به این امر کمک می کند.
8 نوع شخصیت در داستان
داستان ها معمولا بیش از یک نوع شخصیت دارند. در ادامه 8 نوع شخصیت داستان توضیح داده شده است.
قهرمان یا شخصیت اصلی یا پروتاگونیست:
شخصیت اصلی شخصیتی است که در مرکز طرح داستان یا پیرنگ قرار می گیرد و تصمیمات این شخصیت است که روند داستان را مشخص می کند و سرنوشت اوست که نتیجه داستان را تعیین می کند.
شخصیت هایی با زاویه دید:
بعضی داستان ها بیش از یک قهرمان دارند. به عنوان مثال کتاب بازی تاج و تخت دارای چندین شخصیت اصلی است که در این حالت به این شخصیت ها شخصیت هایی با زاویه دید گفته می شود. این شخصیت ها روایت داستان را به عهده دارند و در داستانی با زاویه دید سوم شخص محدود، این شخصیت ها تنها شخصیت هایی هستند که با افکار و احساسات آن ها خواننده آشنا می شود.
هماورد یا آنتاگونیست:
هر داستانی آنتاگونیست ندارد اما در داستان هایی که آنتاگونیست دارند، این شخصیت مسئول اصلی کشمکش های داستان است.
مربی یا مرشد:
شخصیت مرشد شخصیتی است که قهرمان داستان را هدایت می کند، کمک می کند تا قهرمان داستان از مشکلات رهایی یابد. در بسیاری از رمان ها پایه اصلی طرح داستانی قهرمان این است که بدون یک مرشد خوب، روند داستانی شخصیت به تراژدی ختم می شود. ( به عنوان مثال هَملت مرشدی نداشت).
شخصیت وَردَست و پیرو(sidekick):
این شخصیت از شخصیت اصلی یا قهرمان حمایت می کند. این نوع شخصیت در کنار شخصیت اصلی و ضد قهرمان بیشترین فرصت و پتانسیل را برای شخصیت پردازی دارد و گفتگوهایی را امکان پذیر می سازد تا با تفکر شخصیت ها آشنا شویم. شخصیت وَردَست در تمام ژانرها وجود دارد به عنوان مثال در داستان رومئو و ژولیت شخصیت مِرکشیو چنین نوع شخصیتی را داراست.
شخصیت های فرعی:
شخصیت های فرعی غالبا خصوصیات کاملا رشد یافته ای دارند و با قهرمان داستان تعاملات طولانی برقرار می کنند و احتمالا داستان هایی نیز در گذشته داشته اند. با این حال به ندرت در طول داستان تغییر می کنند و یا تصمیم می گیرند.
سياهي لشكر:
این نوع شخصیت ها دارای اسامی و توصیفاتی مبهم هستند، ویژگی های شخصیتی آن ها کاملا رشد نیافته است و عمدتا به عنوان سیاهی لشکر در داستان حضور دارند.
مظنونین:
این نوع شخصیت مخصوص داستان های معمایی و هیجانی است. این شخصیت ها از نظر ویژگی های شخصی کاملا رشد یافته هستند و توسط بازپرس مورد تحقیق قرار می گیرند. همه این شخصیت ها باید دارای انگیزه انجام جرم بوده و گناهگار بنظر برسند.
چطور می توان شخصیت قوی در داستان ایجاد کرد؟
برای اینکه بتوانید یک شخصیت را ارزیابی کنید چهار معیار را باید در نظر داشته باشید. منظور از یک شخصیت قوی شخصیتی است که برای خواننده جالب، قابل درک و سرگرم کننده باشد و ارزش دنبال کردن را داشته باشد.
شخصیت های قوی هدف دارند
داستانی ارزش خواندن دارد که در مورد شخصیت هایی باشد که خواستار چیزی هستند و برای رسیدن به آن با چالش هایی روبرو می شوند. شخصیت های قوی میل و خواسته های عمیقی دارند و برای رسیدن به آن خواسته ها و اهداف حاضر به فداکاری اند.
شخصیت های قوی برای رسیدن به اهدافشان با چالش روبرو می شوند.
اینکه شخصیت داستان شما بدون هیچ تلاشی به آنچه می خواهد دست یابد داستان خسته کننده ای خواهد بود. زمانی پایانی خوشایند را برای شخصیتتان ایجاد کنید که برای رسیدن به آن تلاش کرده باشد!
شخصیت های قوی تصمیمگیری می کنند
شخصیت های داستان شما باید زمام زندگی خود را به دست گیرند. اقدام کنند. انتخاب کنند و با نتایج خوب یا بد تصمیمات خود روبرو شوند. شخصیت های ضعیف اجازه می دهند که دیگران برای آن ها تصمیم بگیرند. در زندگی خود دست به هیچ اقدامی نمی زنند و ضعف آن ها در تصمیم گیری است که از آن ها شخصیت هایی خسته کننده می سازد.
شخصیت های قوی در خواننده حس همدلی ایجاد می کنند.
شما می توانید با شخصیت های قوی داستان ارتباط و حس همدلی برقرار کنید. حتی اگر این شخصیت ها ضدقهرمان باشند. باید به عنوان خواننده بتوانید با انگیزه های شخصیت داستان ارتباط برقرار کنید و تصمیمات او را حتی درک کنید. به بیان دیگر شخصیت های داستان شما باید انسانی باشند. وقتی شخصیت های داستان بطور ضعیف ایجاد شوند، معمولا آنقدر بیگانه، کامل یا شرور هستند که نمی توانید با این شخصیت ها ارتباط مثبتی برقرار کنید.
شخصیت های قوی تغییر می کنند.
البته این مورد لازمه ایجاد یک شخصیت قوی نیست. به عنوان مثال در کتاب ها و فیلم های جیمز باند شخصیت جیمز باند همان شخصیت محکم و سرسخت در طول داستان باقی می ماند و با این وجود رمان های جیمز باند عالی هستند. در بسیاری از داستان های خوب شخصیت ها تغییر می کنند. این در واقع نقطه عطفی برای قهرمان داستان است. اما تغییر شخصیت ها در طول داستان لازمه ایجاد یک شخصیت قوی نیست.
مراحل رشد شخصیت
حال که در مورد ایجاد یک شخصیت قوی برای داستان صحبت کردیم، سوالی که باید به آن پاسخ دهیم این است که چگونه شخصیت را رشد و توسعه دهیم. جواب ساده است. باید شخصیت را در طول داستان هدایت کنید.
داستان است که شخصیت را می آزماید، آن را مجبور می کند که عمیق ترین، تاریک ترین، بهترین و خصوصی ترین وجوه شخصیت خود را به نمایش بگذارد. بدون یک داستان خوب، دلیلی هم برای شناخت شخصیت ها وجود نخواهد داشت.
از نقطه نظر نویسندگی، در فرآیند داستان گویی است که شخصیت هایی را که خلق کرده ایم کشف می کنیم. با قرار دادن شخصیت ها در کشمکش، انتخاب های سخت و نحوه رویارویی با مشکلات است که جوهره اصلی آن ها نمود پیدا می کند.
بنابراین بجای اینکه تمام وقت خود را صرف این کنید که تمام ویژگی های شخصیت خود را تصور کنید، آن ها را در داستان قرار دهید و ببینید چه اتفاقی می افتد. در این صورت است که شما با شخصیت های داستان خود آشنا می شوید.
میل و خواسته: آنچه شخصیت داستان می خواهد را پیدا کنید
اهداف شخصیت داستان شما چیست؟ شخصیت داستان شما ممکن است چیزهای بسیاری بخواهد. همزمان، آن ها احتمالا یک یا دو چیز را عمیقا و حتی ناخودآگاه می خواهند. به عنوان مثال شخصیت داستان شما به دنبال یک لباس شیک است تا پولدار بنظر برسد اما در واقع و بطور ناخودآگاه همین شخصیت به دنبال خانواده است چون پدر و مادرش را در یک تصادف رانندگی از دست داده است. ممکن است داستان با یک خواسته سطحی شخصیت داستان شروع شود اما در واقع هدف شخصیت رسیدن به همان خواسته عمیق خود است.
کشمکش: رسیدن به خواسته را برای شخصیت داستان خود دشوار کنید.
به موانعی فکر کنید که می توانید بر سر راه شخصیت داستان خود قرار دهید تا رسیدن او را به خواسته اش دشوار کنید. شخصیت شما برای رسیدن به خواسته اش حاضر است که دست به چه کارهایی بزند. این چالش ها باید تا جایی ادامه یابد که شخصیت را وادار به انتخاب کند.
دوراهی: تصمیم سختی را برای شخصیت داستان ایجاد کنید.
انتخاب در مرکز رشد شخصیت است. این آزمون واقعی شخصیت ماست، و لحظه ایست که شخصیت خودِ واقعی اش را نشان می دهد. یک بحران یا دوراهی را در هر قسمت از داستان قرار دهید. به این طریق انتخاب های شخصیت داستان شما افزایش می یابد. و این عالی ست زیرا این دوراهی مسیر داستان را پیش می برد. انتخاب باید مشکل باشد. انتخاب بر سر انتخاب غذای شام نیست. دوراهی باید بر سر دو چیز خیلی خوب مثلا عشق و پول باشد و یا دو چیز خیلی بد مثلا آیا حاضر می شود بینایی خود را از دست داده و هرگز عشق زندگی خود را نبیند و یا حاضر است که ناظر شکنجه شدن عشق زندگی اش باشد.
انتخاب: شخصیت داستان شما باید انتخاب کند
نقطه اوج هر صحنه و کتاب در کل جایی است که شخصیت داستان شما با دوراهی روبرو می شود و سرانجام تصمیم می گیرد و اقدام می کند. شخصیتی که بصورت منفعل اجازه دهد اتفاقات مسیر زندگی او را تعیین کنند شخصیتی قوی نخواهد بود. در اینجاست که شخصیت واقعی او آشکار می شود.
تغییر. زندگی شخصیت داستان چه تفاوتی با قبل دارد؟
حال که شخصیت داستان تصمیم گرفته زندگی او چه تغییری کرده است؟ چه چیزی عوض شده است؟ آیا شرایط بهتر شده؟ تنشِ ایجاد شده را فیصله دهید و تغییرات را به نمایش بگذارید.
این نکته را در نظر داشته باشید که تمام خصوصیات شخصیت های داستان یکجا به خواننده ارائه نمی شود بلکه همین چالش ها و انتخاب هاست که شخصیت را کم کم برای خواننده آشکار می کند.
مطالبی که در سایت "فصل یک" قرار می گیرند و همچنین امکانات سایت همه حاصل تلاش، صرف هزینه و وقت فراوان است. در صورتی که تمایل داشته باشید می توانید به سایت "فصل یک" به شیوه های مختلف یاری نمایید تا بتوانیم مطالب و امکانات بیشتری برای شما کاربران عزیز فراهم کنیم.