حس اون بطری الکل رو دارم که یه گوشه ی گنجه رها مونده و آخرین نفر با اهمال کاری در بطری رو نیمه باز گذاشته....!
آره، من و الکل خیلی به هم شبیه هستیم.
شکل و تیپ خاصی نداریم و از گرون قیمت ترین و لاکچری ترین اماکن تا خاکی ترین و ساده ترین جاها ممکنه پیدامون بشه. هردومون همیشه یه جور بوی گند میدیم، یه بوی مزخرف که اولین بار معمولا توی ذوق میزنه، ولی وقتی کسی دچارمون بشه همون بو براش میشه رایحه ی بهشت!
ما میتونیم دیگران رو از خود بی خود کنیم، جوری که از ته دل قهقه بزنن یا زار زار گریه کنن اما... کمتر چیزی ماهیت همیشه سرد و یخِ ما رو تغییر میده... ذاتمون سرده ولی خدا نیاره روزی رو که ما آتیشی بشیم، درسته که خیلی زود آتیشمون تموم میشه ولی تو همون مدت کم ممکنه کار رو از کار بگذرونیم......
...... دیدی اگه درِ بطری الکل رو کمی باز کنن و بعد یه گوشه رهاش کنن چی میشه؟؟!
تبخیر میشه.... ساده و سریع تر از اینکه فکرش رو بکنی. یه مرگ بدون درد و لطیف......