دخترکیمعمولیباسرنوشتیپیچیده : پارتدوم
0
5
1
2
روی صندلی تکی کنار پنجره نشستم .
کتاب های درسی را پدرم قبلا برایم خریده بود .کتاب و دفتر ریاضی ام را از کیفم در آوردم
معلم ریاضی شروع کرد به صحبت کرد:سلام ریحانه جان ! به مدرسه ما خیلی خوش آمدی .من معصومه مرتضوی هستم ،معلم ریاضی پایه نهم.
من با لبخندی مصنوعی از او تشکر کردم. درس را شروع کرد؛ درس هایی که می داد را کاملا بلد بودم، به خاطر اینکه در کانادا ما درسمان جلوتر از ایران بود. بالاخره بعد از هفتاد دقیقه کلاس خسته کننده زنگ تفریح خورد. معلم پنج مسئله بر روی تخته نوشت و گفت تکلیفتان این است که مسئله ها را حل کنید
من همان زنگ تفریح شروع به حل مسائله ها کردم.بعد از پنج دقیقه تمام شد آخر این مسائل خیلی راحت بود.
همان دختر خوش قلب به سمتم آمد و به من گفت :سلام حالت خوبه؟ من نرگس صباحی هستم. خیلی خوشحالم تو به مدرسه ما آمدی.