دو دختر در یک نقاب

نویسنده: sabokzaeii

#دو_دختر_در_یک_نقاب
#پارت3
اقای کیم به صورت گوشی را جواب داد هردو هم خانم پشت خط و هم اقای کیم به فرانسوی حرف میزدند بعد از چند ثانیه اقای کیم گوشی را پایین اورد وسط خودش و سولین گذاشت در این لحظه چشمان گرد سولین گردتر شد و ابروهای کمانی اش که هیچگاه بالا نمیرفتن بالا رفت 
_سولین من مادر کلوئه هستم امیدوارم متوجه باشه این مسئله چقدر برای من حیاطی است تو نباید کوچکترین اشتباهی انجام بدی من حتی خصوصی ترین وسایل کلوئه را در اختیارت گذاشتم تا نقشت را به خوبی بازی کنی،امیدوارم دیالوگ هایی را که به تو میدهند در تابستان به خوبی حفظ کنی
ناگهان صدا قطع شد نبض سولین به حالت عادی خودش برگشت بلاخره نفس راحتی کشید چشمانش شروع به پلک زدن کرد 
اقای کیم:دلیل اینکه خواستم خودم شخصا تو را همراهی کنم همین بود همسرم خشن و سرد هست
سولین:من هم میدانم کوچک ترین اشتباهم ممکن است باعث لو رفتن هویتم شود
اقای کیم:هویت تو و کلوئه بیش از انچه که تو فکر میکنی شبیه است
برای سولین واقعا این حرف اقای کیم تعب آور بود. هر دقیقه ای که در داخل ماشین میگذشت مانند این بود که به او شوک وارد میکردن.
بلاخره لحظه شماری سولین به پایان رسید ان ها به یک پنت هاوس در محله دوسان رفتن اسانسور رو به نمای زیبای جاده و ساختمان های بلند شهر سئول بود این نمای زیبا کمی سولین را از افکارش بیرون کشید اما وقتی به اخرین طبقات رسیدن ناگهان چیزی به چشم سولین امد یک اثرانگشت که به نظر میرسید ماله فردی به سن و سال خودش باشد بلاخره دره آسانسور باز شد پنت هاوس از هر نظر زیبا بود این پنت هاوس به دو اتاق خواب و دو حمام مجهز بود و سالنش زیبا بود اتاق کوچک تر ماله کلوئه بود سولین نیز به سمت همان اتاق رفت و به دنبال چسب نواری گشت و تیکه ی از ان را برداشت و به سمت اسانسور رفت اما...
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.