عنوان

تلفن : عنوان

نویسنده: zogheneveshtan

چرا به من نگاه می کنی؟ مگه به تو حرفی زدم؟ چند روز به تو نزدیک نشدم؟
چرا نشدم؟
چرا نداره.
چون از تو می ترسم، چون نمی خوام دوباره دردسر درست بشه، با یک زنگ زدنم کلی جنجال به پا شد یادت هست؟ دیگه به من نگو زنگ بزن، من دوست ندارم تماس بگیرم، یعنی دوست دارم ولی جرئت ندارم، درست مثل خودت، اگه نمی ترسی خودت شماره بگیر، شماره بگیر بگو یک نفر اینجاست که دوست داره با تو صحبت کنه، حرف بزنه، تشنه شنیدن صدات.
خب چی شد؟
چرا تماس نمی گیری؟ چرا خشکت زده؟ ببین تو هم نمیتونی!! تو هم نمیتونی تماس بگیری!! درست مثل من.
خدای من چی شده؟ چرا با تلفن صحبت می کنم؟ دیوانه شدم؟
یک انسان دیوانه، یک ابله، یک نادان، البته تو خودت می دانی وقتی به دنیا آمدم دیوانه نبودم،
من از اول دیوانه بودم؟ در حقیقت آفریننده من تو هستی، درسته؟ راستی چرا ما آدمها دیوانه میشیم؟

الان ماشین ساخته میشه، آپارتمان، هواپیما یا چیزه های مزخرف دیگه که همگی سال ها گارانتی دارند.
پس چرا انسان رو گارانتی نمی کنی؟
چرا انسان دیوانه بدنیا میاد؟ یا چرا انسان دیوانه میشه؟ هان؟ چرا؟ یعنی ما آدمها نباید گارانتی داشته باشیم؟ نباید خیالمون راحت باشه که سالم می مونیم؟
نه دیگه سمت تلفن نمیرم، دیگه دوست ندارم با من دعوا کنه، به من گفت هی مردک دیگه به من زنگ نزن، مزاحم نشو.
اما چرا زنگ نزنم ؟ من دوستش دارم اون امید منه برای من مثل یک قلب مثل یک پناه گاه میمونه، مثل یک شال بزرگ و گرم که تو سرما دور سرم می پیچم.
موقعیت من مثل بالا رفتن از یک نردبان میمونه که از وسط لولا داره همون نردبان نقاشی ساختمان رو می گم، این جور نردبانها فقط به خودشون تکیه کردند، اگه برم بالا راهی ندارم جز اینکه برگردم پایین، ولی اگر نردبان رو به دیوار تکیه می دادم می تونستم برم بالای دیوار و با اون صحبت کنم، حتماً بالای دیوار منتظر منه، یا اینکه پشت دیواره.
می دونم منتظر تلفن من نشسته، منتظره تا من زنگ بزنم و سرم داد بزنه درست مثل چندین مرتبه ای که زنگ زدم و بعد می خنده، می خنده، می خنده.
شاید صدای خنده اش را دوست دارم؟ شاید، شاید.
چرا می تونه منو وادار کنه زنگ بزنم و من نمی تونم مقاومت کنم؟

از من چی میدونه که من از خودم خبر ندارم؟
ولی، ولی این دفعه من زرنگی می کنم، سیم تلفن رو قطع می کنم.
آره درسته این کار خیلی خوبه، اینطوری وسوسه لعنتی رو ساکت می کنم، اینجاشو دیگه نخونده بودی درسته؟
حالا دیگه وقت زنگ زدنه، این تنها راهی که به فکرم میرسه، سادگی کردن دیگه بسته.

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.