داستانک « بازگشت »

داستانک « بازگشت »

Afsuunn21 نویسنده : Afsuunn21 تمام شده

داستان های مشابه

چشم هات رو باز می‌کنی و از روی پارکت های سردی که کل بدنت ...

خنده ها.خنده هایی که صدای کشیدن ناخون روی تخته سیاه رو دارن.چشم ...

انسان به قابلیت سفر در فضا را به دست پیدا نکرده ، آن هم دقیقا ...

توی کمد دیواری لا به لای لباس‌هات قایم میشی...
از سروصدای بیرون وحشت زده چشم هات رو روی هم فشار میدی...صدای شلیک هنوز هم تموم نشده و قلبت روی هزار می‌زنه...!
امیدواری کسی وارد اتاقت نشه که یهویی صدای درگیری و شلیک اسلحه قطع میشه.
نفست توی سینه حبس میشه و دلشوره می‌گیری...چند دقیقه‌اس که خبری نشده و ترس برت می‌داره
صدایی از بیرون اتاق می‌شنوی
از لای در کمد می‌بینی که در اتاق آروم باز می‌شه...
دستت رو روی دهنت می‌زاری تا صدایی بیرون نیاد
مرد سیاه پوشی که اسلحه به دست وارد اتاق شده رو خیلی خوب می‌شناسی...
اون اومد...
می‌گفت برمی‌گرده...!
باورت نمی‌شد.
در سرویس بهداشتی رو باز می‌کنه و داخل رو نگاهی می‌اندازه وقتی کسی نیست زیر تختت رو هم نگاه می‌کنه...
ریشی که روی صورتش داره با مدل موی بان که پشت سرش بسته شده جذابیت خاصی رو بهش بخشیده...
وقتی دید کسی توی اتاق نیست خواست از اتاق خارج بشه که با صدایی که از توی جیبت میاد وحشت می‌کنی و گوشیت که زنگ می‌خوره رو بر‌می داری تا خاموش کنی...
ولی اون متوجه صدا میشه و سمت کمد برمی‌گرده...!
چشم‌هات خیس میشه و هر لحظه ممکنه اشک‌هات سرازیر بشه
همینطوری سمت کمد میاد و تو وحشت زده از لای در به بیرون خیره میشی...
چشم های سبزش هم از اون فاصله برق می‌زنه...
کنار کمد که می‌رسه تو از ترس چشم هات رو می‌بندی و در باز میشه....
با باز کردن چشم هات اون یشمی چشم هاش رو مقابل صورتت می‌بینی که میگه:
-‌ هه‌لو لاو (hello lov)
ژانرها: جنایی / داستان کوتاه / دلهره آور
تعداد فصل ها: 0 قسمت
    فصل ها

    فصلی تاکنون اضافه نشده است.

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.