اولین سرنخ

فرا تر از یقین : معما : اولین سرنخ

نویسنده: fatemeaidi1353

دستی بر موهای سیاهش کشید. چشمان آبی آیینه مانندش، تصویر شهر پر آشوب را منعکس می کرد.
پرده پنجره را کشید و به سمت میز شلوغ خود رفت. پرونده عجیبی بود.جواب آزمایش اثر انگشت را از لای برگه های پخش و پلای میز بیرون کشید.آقای جوزف! به نظرش اسم مسخره و ساده تر از آنی بود که او را گیج کند.یک بار دیگر اسم را خواند:دنیل جوزف.گردنش را گرفت و فشرد. روی صندلی نشست. بی حوصله به صفحه کامپیوترش خیره شد. روی صفحه اخبار روز، خبر «جسد سوخته» خودنمایی می کرد. چشمانش درخشید و مشتاقانه روی خبر کلیک کرد.
.......جسد سوخته بی هویتی در رودخانه سن پاریس پیدا شد. گفته می شود این جسد یک انگشت ندارد.....
ناگهان در باز شد. الکس بود. 
ـ سلام جان!
الکس علاقه خاصی به سرک کشیدن در کار جان داشت.
ـ سلام. ببین الکس الان سرم خیلی شلوغه. می شه بعداً با هم صحبت کنیم؟
او بی توجه به الکس به بیرون دفترش رفت. به دنبال سرنخ.
......................
ـ سلام کیتی!
کیتی در حالی که با دستانش موهای بلوطی خود را مرتب می کرد گفت: اوه! سلام جان! چی شده؟ زیر چشمات سیاه کرده.
ـ جدی!؟ درگیرش نشو. راستش یه پرونده جدید بهم دادن. به همین دلیل اومدم پیش تو.
کیتی صورت سرخ و سفید و تپل خود را روبه روی جان قرار داد و با چشمان درشت عسلی متعجبش در چشمان جان خیره شد.
ـ می خوای برات چی کار کنم؟
ـ اون انگشت پرونده جدیده رو می خوام.
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.