آنجایی که نور میمیرد
                                             ۱۲ آبان ۱۴۰۴
                                             dyanaasdy24
                                    
                                    در جهانی که تاریکی در رگها جریان دارد، عقربی از زهر خود زاده میشود، و کلاغی با بالهای سیاه از دلِ گناه برمیخیزد. میان مرگ و رهایی، میان انتقام و رستگاری، دو سایه به هم میرسند .... نه برای نجات، بلکه برای سوختن. هر نگاهشان چون لبهی تیغ است، هر واژه زخمی تازه. و عشق، چیزی نیست جز شکل دیگری از نابودی. اینجا، هیچکس سفید نیست. حتی نوری که بر تیرهترین دل میتابد، از جنس جهنم است.

