خون آشام که ریشه در فرهنگ اروپای شرقی دارد در چند صد سال اخیر به سرعت وارد فرهنگ جامعه غربی شده است. اگر نفس خود را به دو بخش ایده آل انسانی و هیولایی تقسیم کنیم خون آشامان به مثابه بدلی برای انسانیت عمل می کنند. خون آشام ها در فرهنگ عامه و ادبیات وسیله ای بوده اند که فرهنگ های انسانی از طریق آن ها مفاهیمی چون فردیت یا هویت را شناسایی کرده اند، به ویژه با توجه به آنچه جوامع مختلف از آن به عنوان عنصری هیولایی در طبیعت بشر تعریف کرده اند. این مقاله چگونگی تکامل شخصیت خون آشام را در طول قرون در ادبیات مورد بررسی قرار می دهد و همچنین بر خون آشام های معاصر تمرکز ویژه ای شده است با توجه به اینکه ویژگی های هیولایی کمتری دارند و با انسان ها اجتماعی را تشکیل می دهند که این منعکس کننده تعریف جدید و فراگیرتری از انسان است. خون آشامان، سرانجام به خودِ ایده آلی تبدیل می شوند که انسان ها در پی آن هستند.
خون آشام در فرهنگ عامه
خون آشامان در فرهنگ عامه به عنوان پاسخی به مسائل حل نشدنی در فرهنگ جوامع ظهور کرد. خون آشامان به عنوان علت برخی شرارت های غیر قابل توصیف معرفی می شدند، و ظهور برخی از وقایع خارق العاده در جامعه به آن ها نسبت داده می شد، و اغلب به عنوان محصول نهایی رفتارهای غیراخلاقی عنوان می شدند. ارتباط سنتی میان شرارت و خون آشام ها از داستان های کهن آغاز شد و از طریق داستان گویی شفاهی گسترش یافت. اقدامات شرورانه خون آشام ها معمولاً با نوعی رفتار انحرافی در ارتباط بوده است. خون آشامان در فرهنگ روستایی اروپای شرقی به عنوان نمادی بوده اند که ساکنان را از زندگی خطرناک و شیطانی در خارج از مرزهای تأیید شده فرهنگ روستایی برحذر می داشته اند.
بنابراین، داستانهای فولکلور خون آشامان را مظهر آن چیزهای دیگری می دانند که برای فرهنگهای انسانی مضر و تهدید کننده است. در این داستانهای کهن، خون آشام به عنوان آن چیزهایی که جامعه مایل به پذیرش یا درک آن نبود، تلقی می شود.
جوامع بشری در سراسر جهان بر اهمیت همسویی با هنجارهای اجتماعی هر منطقه تأکید کرده اند و خون آشام نشانگر ترس از کسانی است که از این همسویی امتناع می ورزند، نمادی از نگرانی های اجتماعی درمورد عدم انطباق جنسی، مذهبی و فرهنگی.
در فرهنگ عامه باستان، خون آشام ها با مرگ های غیرمعمول اخیر، از جمله نزدیکان و خودکشی ها مرتبط شده است، که آموزه های کلیسا را در مورد حرمت زندگی نقض کرده اند. خون آشام ها همچنین با مرگ و میر در زایمان، اضطراب مربوط به جنسیت و ترس از تفاوت جنسی در ارتباط بوده اند. در بسیاری از افسانه های خون آشامی، انحراف جنسی یکی دیگر از عناصر اصلی تمایل فرد برای تبدیل شدن به بخشی از دنیای خون آشام ها بوده است. افسانه های خون آشامی همچنین در جوامع جنگ زده ای که مورد حمله سایر فرهنگ ها قرار گرفته اند نیز رواج پیدا کرده اند. تصور بر این بوده است که رفتارهای غیر اخلاقی، گناهکارانه یا از نظر اجتماعی انحرافی بر روح و زندگی آخرت تأثیر می گذارند. این عقیده در بسیاری از جوامع منجر به این تصور شده است که خون آشام ها مُسری هستند و بیماری خون آشامی به راحتی ممکن است در جسم و روح انسان ها نفوذ کند.
افسانه های خون آشامی در جوامع باستانی که بطور شفاهی این داستان ها را منتقل می کردند با هم متفاوت است. درک این نکته مهم است که موجوداتی که به عنوان خون آشام از آن ها یاد می شوند، دو نوع هستند. نوع اول، موجوداتی ماوراء طبیعی، غیر انسانی مانند شیاطین یا ارواح. و در نوع دوم، انسانی است که پس از مرگ به دنیای زنده ها باز می گردد. خون آشام های نوع دوم که به زندگی برگشته اند با داستان های انحراف مذهبی در ارتباط بوده اند، اما قدیمی ترین نوع خون آشام، خون آشام شیطانی، اغلب در افسانه ها و روایاتی ظاهر می شد که نشان دهنده ترس از تمایلات جنسی زنانه بوده و نماد انحراف از نقش های سنتی زنانه است.
با ظهور مسیحیت، اعتقاد باستانی مبنی بر اینکه خون آشام ها زندگی را دچار آشفتگی می کنند، در افسانه های خون آشام هایی که به زندگی برگشته اند ظاهر شد، این نوع خون آشام اغلب با عدم همسویی با باورهای مذهبی همراه بوده است.
خون آشام هایی که به زندگی برگشته اند در واقع نشانگر همان فسادی هستند که از بین نمی رود و نمادی از ویژگی های "گناهکارانه" جوامعی است که با وجود سرکوب آن ها، کاملاً از ذات انسان ریشه کن نشده اند.
خون آشام نشان دهنده وحشت جامعه از وجود افرادی است که از معیارهای جامعه خود سرپیچی می کنند تا حدی که از کلیسا خارج شوند، به روح خودشان آسیب زده و روح دیگران را نیز به خطر بیاندازند. خون آشام به عنوان مجازاتی برای بدعت، نمادی از انحراف مذهبی است، زیرا دین یکی از مؤلفه های اصلی جوامع باستان بوده است و انتظار می رفت افراد از معیارهای دینی که توسط كلیسا برای جامعه تعیین شده پیروی كنند و از این هنجارها دور نشوند.
در فولکلور اروپای شرقی، مرگ های تصادفی یا آسیب زا غالباً به عنوان مجازاتی برای رفتارهای انحرافی تلقی می شد و همچنین با توانایی فرد در تبدیل شدن به خون آشام همراه بود. به عنوان مثال، در صورت خودکشی شانس فرد در تبدیل شدن به خون آشام افزایش می یافت.
اگرچه هر منطقه از آسیا و اروپای شرقی سنت ها و روایات مربوط به فولکلور خاص خود را دارد، اما افسانه خون آشام از این مناطق به نیمکره غربی می رسد و داستانهای خون آشام در اروپای غربی منتشر و توزیع شد. ویژگی های نمادین خون آشام های فولکلور مانند انحرافات مذهبی، اجتماعی و جنسی همچنان در ادبیات خون آشام قرن هجدهم و نوزدهم مورد توجه قرار گرفت. اوج نگرانی های اجتماعی دوران ویکتوریایی بطور قابل توجهی در رمان "دراکولا" از بِرام استوکر مشهود است.
خون آشام در ژانر گوتیک
در قرن هجدهم و نوزدهم ادبیات گوتیک ظهور پیدا کرد. اگرچه ژانر گوتیک برای سرگرمی حس ترس و وحشت را در خواننده ایجاد می کند، اما ترس ناشی از روایت های این ژانر تا حد زیادی بازتاب نگرانی های اجتماعی در این دوره زمانی است. مری هالاب، محققی که به جذابیت خون آشام ها در فرهنگ غربی علاقه مند است، چنین می گوید که این موجودات به نماد جدیدی تبدیل شده اند که نشان دهنده تهدیدها و اضطراب های دوران ویکتوریایی است.
خون آشام های ویکتوریایی تجسم ترس از توسعه سرمایه داری صنعتی و همچنین ترس از پیشرفت های بیشمار علمی که در طول این دوران به وجود آمده اند هستند، زیرا این پیشرفت ها منجر به فروپاشی اعتقادات و آرمان های دیرینه ای چون قدرت برتر انسان بر دیگر موجودات شد. در مقایسه با خون آشامان در فرهنگ عامه یا فولکلور، خون آشام های ادبیات قرن نوزدهم جذابیت شدید جنسی را نیز به نمایش می گذاشتند، و در نتیجه نمادهایی از تمایلات جنسی هستند که از نظر فرهنگی منحرف تلقی می شوند. "دراکولا" اثر برام استوکر با به نمایش گذاشتن این نگرانی های فرهنگی بصورت نمادین، به اصلی ترین افسانه خون آشامی این دوره زمانی تبدیل شد، و در عین حال که تشویش موجود در جامعه آن زمان را منعکس می کرد زمینه ای را نیز برای ادبیات خون آشامی آینده فراهم کرد.
استوکر از طریق دراکولا، اضطراب فرهنگ طبقه متوسط ویکتوریایی را به تجسم در می آورد، از جمله ترس از طبیعت حیوانی بشریت، طمع سرمایه داری و تمایلات جنسی زنانه. وحشتی که خون آشام در افراد ایجاد می کند در این است که او بدون رضایت انسان ها نمی تواند بر آن ها تأثیر بگذارد، که دلالت بر این نکته دارد که انحرافی که خون آشام نمایانگر آن است در واقع در خودِ قربانیان انسانی او وجود دارد. فهم این مطلب خطر بزرگتری را برای جامعه ایجاد می کند زیرا نشان می دهد که طبیعت بشری به راحتی تحت تأثیر رفتارهای انحرافی و غیراخلاقی است. رفتار دراکولا تأیید می کند که او یک تهدید داخلی و نه خارجی است.
ویژگی های تهدیدآمیز این خون آشام همان خصوصیات معمول ژانر گوتیک است که در قرن های هجدهم و نوزدهم بسیار محبوب شد. دراکولا شبیه سایر خون آشام های ادبیات گوتیک آن دوره مانند "لرد روتون" اثر جان پولیدوری و "کارمیلا" اثر جوزف شریدان لو فانو است. دراکولا در اصل خون آشامی کلیشه ای است که برای زنده ماندن به خون انسان احتیاج دارد.
استوکر در حالی که ویژگی های سنتی خون آشام ها را از ادبیات فولکلور و گوتیک ترسیم می کند، امّا بین کُنت دراکولا و نگرانی های دوره ویکتوریا نیز ارتباطی برقرار می کند. از آنجا که خون آشام در رمان استوکر به عنوان یک همزاد تاریک برای شخصیت های ویکتوریایی عمل می کند، ویژگی های تهدیدآمیز خون آشام بیانگر ویژگی های فرهنگ ویکتوریایی و مشخصه های خاص شخصیت های اصلی است. با اینکه خون آشام باید اجازه نفوذ در قربانیان خود را داشته باشد، شباهت او به ویژگیهای سرکوب شده شخصیتهای آنها به راحتی به او این اجازه را می دهد تا این افراد را فریب دهد. او پس از اینکه توانست این اجازه را بدست آورد، این توانایی را پیدا می کند که قدرت خود را از یک قربانی به دیگری تعمیم دهد که این نشان دهنده عملکرد وی به عنوان حامل ترسهای فرهنگی جمعی است.
استوکر اشخاصی که کُنت دراکولا مورد هدف قرار داده است را به عنوان اعضای به ظاهر بی گناه جامعه ویکتوریایی معرفی می کند، اما هرکدام از آن ها منعکس کننده خواسته هایی هستند که در این دوره زمانی تهدیدآمیز به نظر می رسید. با به پایان رسیدن رمان، تمام شخصیت هایی که متهم به ابراز تمایلات فردی شده اند به درستی مجازات می شوند.
جاناتان هارکر اولین انسانی است که در دام این خون آشام می افتد. رابطه جاناتان با دراکولا مظهر ترس های ویکتوریایی مانند ترس از پتانسیل وحشی گری در بشر و ارتباط آن با سرمایه داری و طمع امپریالیست، اضطراب ناشی از انقلاب صنعتی، گسترش امپراتوری انگلیس و نظریه های علمی در مورد تکامل بشر است. جاناتان هارکر یک جوان انگلیسی و وکیل است که برای کمک به دراکولا برای خرید املاک در انگلیس به ترانسیلوانیا می آید. به عنوان یک وکیل انگلیسی، جاناتان نماد آرمانهای ویکتوریایی چون عقلانیت، قانون و نظم است، اما ارتباط وی با کُنت در فصل های ابتدایی رمان قدرت این آرمان ها را زیر سوال می برد.
هارکر متوجه می کند که کُنت دارای توانایی هایی است که فقط یک خون آشام می تواند از آن برخوردار باشد. به عنوان مثال، این قدرت را دارد که گرگ ها را در کنترل خود داشته باشد. گرگ ها نمادی از طبیعت بدوی هستند که "نجیب زاده" متمدن "ویکتوریایی"، سعی در رد یا انکار آن دارد اما در نهایت نمی تواند از آن فرار کند.
با این حال، وجود ویژگی های گرگ نما در خود دراکولا نشان می دهد که خصوصیات بدوی می توانند در شخصی به ظاهر اصیل نیز وجود داشته باشند. کُنت دراکولا در حالی که به عنوان یک اشرافی خود را معرفی می کند بیانگر طبیعت حیوانی و سرکوب شده یک انسان متمدن است که ظاهر فیزیکی خود را بنا به شرایط تغییر داده است. طبیعت تغییرپذیر دراکولا همانند تئوری های تکاملی معاصر که انسان را تکامل یافته حیوانات می داند باعث ایجاد وحشت می شود.
جامعه ویکتوریایی از این فکر وحشت داشت که پیشرفتهترین جامعه روی کره زمین به طور بالقوه ممکن است به موجودی حیوانی تنزل کند. این هراس ها به ویژه در توانایی دراکولا برای تبدیل شدن به حیواناتی از جمله گرگ، موش و خفاش مشهود است. دراکولا حتی به شکل انسانی خود، ویژگی های حیوانی از خود بروز می دهد.
بنابراین ظاهر اصیل دراکولا از نظر ظاهری متفاوت از اکثر دیگر انسان ها توصیف شده است. پوستش چون مرمر سفید است (ویژگی ای که برای اشرافی هایی که کار بدنی انجام نمی داده اند غیر معمول نبود) ، اما جزئیاتی که به ویژگی های حیوانی صورت او اشاره دارد مانند گوش های تیز و دندان های بیرون زده ظاهر او را از یک انسان معمولی متفاوت می کند. توانایی کُنت که به عنوان یک نجیب زاده خودش را نشان می دهد حاکی از طبیعت حیوانی سرکوب شده افراد آن زمان است.
دراکولا با جاناتان در مورد امور کاری صحبت می کند و با او به عنوان یک میهمان برجسته رفتار می کند، همه این ها در حالیست که قصد دارد همانند جانوران درنده او را طعمه خود کند، که به طور ظریفی بیانگر ماهیت استثمارگر فعالیتهای تجاری دوران ویکتوریا است.
دراکولا تحقیقات گسترده ای را انجام داده و اطلاعاتی در مورد انگلستان و آداب و رسوم آنجا جمع آوری کرده است تا از نظر مهمان جدیدش آگاه بنظر برسد. جاناتان ابتدا تحت تأثیر قرار می گیرد، اما به سرعت متوجه خطر می شود. دراکولا یک تاجر سخت گیر است که ترس از استثمار سرمایه داری را در جامعه ویکتوریایی نشان می دهد. او نگرانی های پیرامون سرمایه داری را با رشد مستمر و گسترش نامحدود منطقه خود منعکس می کند.
این خون آشام، دارای ثروت بسیار زیادی است که از طریق اثاثیه و جواهراتی که در اتاقش نگهداری می کند مشهود است. تهدید دراکولا به دلیل نیاز ذاتی او به قدرت است و ترس از اینکه بشریت نیز طالب رسیدن به چنین قدرت مخربی باشد.
در رمان دراکولا ارتباط فولکلور خون آشام با نمادهای مسیحیت نیز دلالت بر مفاهیم امپریالیستی دارد که با تکیه بر این نمادها می خواهد بر تهدید خون آشام ها غلبه کند. گسترش امپریالیستی در دوران ویکتوریا گفته می شود که تا حدی ناشی از تمایل به گسترش مسیحیت در مناطق غیر مسیحی جهان داشته باشد.
اتکاء دهقانان ترانسلوانی و شکارچیان خون آشام به نمادهای مذهبی برای دفع خون آشام ها به طور استعاری مظهر اتکای دوران ویکتوریا به اهداف مسیحیت خود برای کاهش تسخیر استعماری است و بدین ترتیب فتح ملت های دیگر را به منظور رهایی بخشیدن آن ها با مسیحیت توجیه می کند.
در این رمان دو محیط متفاوت وجود دارد. لندن نشان دهنده آرمانهایی چون منطق، نظم و پیشرفت است. فضاسازی در محیط انگلستان دانشمندان، پزشکان، حقوقدانان و معلمان را در بر گرفته است، که نمادی از منطق و تمدن انگلیسی هستند. محیط طبیعی و وحشی ترانسیلوانیا نقطه مقابل قطب شهری لندن است و ترسهای اصلی بشریت را منعکس می کند. این جامعه بیشتر بر خرافات متمرکز است و تهدیدی برای تمدن غربی بشمار می رود.
سهولت حرکت خون آشام بین این دو دنیای قدیمی و مدرن، وحشی و متمدن نشان می دهد که چگونه آنها اساساً با هم مرتبط اند. مقاومت شخصیتهای انگلیسی داستان در پذیرش شباهت های بین این دو جهان، تمدن آنها را از بیرون و درون در معرض حمله قرار داده است.
ون هلسینگ، به عنوان یک فرد خارجی و غربی، شخصیت مهمی است که با اینکه پزشک موفقی است تنها به عقل و منطق محدود نشده است. او سریعاً به این نکته اشاره می کند که لندن از این جهت از طرف دراکولا تهدید شده که جامعه غربی به خرافات و افسانههای دنیای قدیمی بی اعتناع شده است و تنها زمانی می توانند بر خون آشام غلبه کنند که وجود نیروهای غیرمنطقی و وحشی را بپذیرند.
در این میان، تعرض دراکولا به انگلستان از خارج توسط جاناتان و از داخل توسط فردی دیوانه به نام رنفیلد امکان پذیر شده است. وجود فردی با عدم ثبات ذهنی در محیط متمدن انگلیسی و ارتباط بین رنفیلد و خون آشام نشان می دهد که انگلستان بذر وحشیگری، حرص و آز و بی خردی را که به سایر تمدنها نسبت می دادند در واقع در درون خود دارد، اما با عدم موفقیت سعی در محبوس کردن و سرکوب آن دارد.
شخصیت های مینا موری، لوسی وستنرا و زنان در قلعه دراکولا همه نشان دهنده امیالی هستند که برای زنان در این دوره زمانی قابل قبول نبوده است. زنان انگلیسی با تلاش به منظور سرکوب خواسته های خود، فرم ایده آلی از فضیلت زنانه را نشان می دهند، در حالی که سه زن در قلعه دراکولا، آزادی در بیان این خواسته ها را به تصویر می کشند. کُنت دراکولا با کنترل کامل و سلطه بر قربانیان خود، ظهور این خواسته ها و امیال را بر می انگیزد.
در این دوره انتظار می رفت افراد، بویژه زنان این خواسته های طبیعی خود را از عموم مخفی کنند. از زنان انتظار نمی رفت که این انگیزه ها را حتی به همسرشان ابراز کنند. از زنان انتظار می رفت که دارای فضیلت کلیشه ای پاکی باشند و در غیر این صورت، آنها افرادی غیراخلاقی تلقی می شدند. استوکر از شخصیت های زن استفاده می کند تا اضطراب جامعه ویکتوریایی را هنگامی که زنها علناً خواسته های خود را ابراز می کنند نشان دهد.
"زن پاک" از طریق شخصیت مینا منعکس می شود، در حالی که لوسی، فضیلت خود را از دست داده و در نهایت محکوم به مرگ می شود.
دو جنبه اصلی شخصیت لوسی بعد از خون آشام شدن، نامزدش آرتور را به وحشت می اندازد: خشونت فیزیکی او نسبت به آرتور و دیگر شکارچیان خون آشام مرد و بی رحمی او نسبت به کودکان. هر دو این ویژگی ها، با یک زن ایده آل در دوران ویکتوریایی به عنوان همسر و مادری فداکار در تناقض است.
در حالی که مینا تجسم ایده آل گرایانه ای از زن دوران ویکتوریایی است، او همچنین به عنوان "زن جدید" ظاهر می شود. "زن جدید" که در داستان های اواخر دوران ویکتوریا محبوبیت پیدا کرد زنانی با استقلال مالی بیشتری را به تصویر می کشید. مینا قبل از ازدواجش با جاناتان، از نظر مالی مستقل است. او به عنوان دستیار معلم مدرسه غرق در کارش است و همانند دوستش لوسی برای اوقات فراغت فرصت ندارد. مینا در حوزه های عمومی و حرفه ای بسیار باهوش و آگاه است. زنان در دوران ویکتوریایی به ندرت با همتایان مرد خود برابر نشان داده می شدند، به خصوص در مورد هوش. توانایی مینا در شکستن هنجارهای کلیشه ای، آن چیزی است که باعث می شود شخصیت او نسبت به سایر شخصیت های زن این رمان به استقلال برسد.
اگرچه مینا مجبور به "ازدواج" با دراکولا می شود، اما این ازدواج او را قدرتمند می کند. این پیوند جدید بین مینا و خون آشام در نهایت به مینا اجازه می دهد تا اقتدار بیشتری نسبت به ازدواجش با جاناتان بدست آورد. مینا به جای اینکه قربانی شود، شرایط را به نفع خود تغییر می دهد و از قدرتی که بعد از نوشیدن خون دراکولا بدست آورده برای شکار او استفاده می کند. علاوه بر این، او حتی در فصل پایانی به مبارزه علیه خون آشام می پیوندد و اسلحه به دست می گیرد که نماد قدرت مردانه است. او تنها شخصیت زن در رمان است که با موفقیت در برابر خون آشام مقاومت کرده و زنده می ماند. با وجود نقش فعال "مردانه ای" که مینا در جنگ با خون آشام بر عهده دارد، پس از نابودی دراکولا، مینا با به دنیا آوردن فرزندی، نقش خانگی را از سر می گیرد.
از این رو، اگرچه ازدواج مینا با جاناتان و به عهده گرفتن نقش متعارف زن در خانه در پایان رمان نشان می دهد که دوران ویکتوریا آماده پذیرش زنی کاملاً مستقل و آزاد نبوده است، اما توانایی موقت مینا از طریق پیوندش با خون آشام و ماهیت احتمالاً دوگانه فرزندش، ظهور نوعی جدید از قهرمانان داستان های خون آشامی را در آینده پیش بینی می کند که خون آشام شدن را به عنوان شکلی از آزادی و توانمندسازی، ترجیح می دهند.
شخصیت های داستان های خون آشامی در دوره ویکتوریا چشم خود را در برابر نقص های موجود در فرهنگ و وجود خودشان می بستند و این نقص ها را به خون آشامانی معطوف می کردند که قابل نابود شدن باشند. در مقابل، شخصیت های داستان های مدرن از محدودیت های فرهنگ خود بینشی را بدست آورده اند و بنابراین وقتی بخشی از دنیای خون آشام ها می شوند، پذیرای تنوع فرهنگی بیشتری می شوند. بنابراین رمان های خون آشام قرن بیستم و بیست و یکم خون آشام را به جای یک هیولا به یک ایده آل تبدیل کرده است.
خون آشام در ادبیات معاصر: خودِ ایده آل
در ادبیات خون آشام مدرن، ویژگی های گوتیک به عاشقانه تغییر یافته است. قرن بیستم و بیست و یکم فرم جدیدی از خون آشام های کلاسیک را ارائه می دهد. این موجود خود را از یک شخصیت تاریک و وحشتناک فاصله داده است و نسبت به پیشینیان خود به شریک مطلوب تری (هم از نظر عاشقانه و هم از نظر اجتماعی) تبدیل شده است. یکی از مؤلفه های اصلی این اقتباس از آثار خون آشام های قبلی مانند دراکولا، نمایش شخصیت های زنی است که مایل هستند قربانی این خون آشامان باشند. روایت های مدرن از خون آشامان به این دلیل از فرهنگ عامه در گذشته منحرف شده است که بیان خواسته ها و امیال خوانندگان معاصر (به ویژه زنان) مورد پذیرش قرار گرفته است.
در جامعه مدرن، اخلاق و هنجارهای مربوط به رفتارهای اجتماعی نسبت به طرز فکر دوران ویکتوریایی به شدت تغییر کرده است. برخلاف خون آشام های مخرب ادبیات قرن نوزدهم، خون آشام های مدرن بیانگر پذیرش بیشتر خواسته ها و امیال بشری هستند.
همانطور که در ادبیات خون آشام قرون قبلی دیده می شود، خون آشام همیشه موجودیست که به دلیل تمایلات سرکوب شده حمله می کند. اما اکنون انسان است که تهدید بزرگتری را برای خون آشام مدرن به وجود آورده است. شخصیت های زن که قبلاً مورد تهدید خون آشامان بودند اکنون تهدید بیشتری برای خون آشام شده اند. ایزابلا سوان از سری کتاب های "گرگ و میش" و گابریل ماکسول از رمان های "نژاد نیمه شب" به صورت فعال به دنبال برقراری رابطه با خون آشامان هستند و حتی حاضر هستند هویت خود را رها کنند و دائماً زندگی خود را به خطر می اندازند تا فرصتی بیابند که به بخشی از دنیای خون آشام ها تبدیل شوند. خون آشام ها اکنون قربانیانی هستند که وظیفه دارند خواسته های خود را سرکوب کنند، در حالی که انسان ها به دنبال تحقق خواسته های خود برای تبدیل شدن به بخشی از دنیای خون آشام ها هستند.
به نظر می رسد خون آشام در ادبیات مدرن گوتیک دیگر موجودی طرد شده از جامعه نیست. با افزایش محبوبیت خون آشام این موجود به طور فزاینده ای انسانی تر شده و در واقع یکی از خود ما شده است.
خون آشام های معاصر با غوطه ور کردن خود در فرهنگ و جامعه بشری، هویت خود را توسعه داده اند و رفتارهای ترسناک و شرورانه اجداد خود را کنار گذاشته اند. خون آشام ها در عصر حاضر به شیوه های انسانی اجتماعی شده اند، که به طور قابل توجهی در رفتارهای اجتماعیشان منعکس می شوند.
اهلی شدن خون آشام های قرن بیستم و بیست و یکم منجر به یک قانون اخلاقی شده است که به آنها امکان می دهد تا در کنار انسان ها همزیستی کنند. در ادبیات معاصر گوتیک از خون آشام ها بین دنیاهای خون آشام ها اختلافاتی وجود دارد که گروه ها و خانواده هایی را در نبرد مقابل یکدیگر قرار می دهد. سلسله مراتب در دنیای خون آشام ها هنوز برقرار است، اما تمایل به جدایی از همتایان خون آشام خود برای خون آشام های مدرن و گروه های آنها تازه است.
تحول مهم دیگری در ژانر مدرن خون آشام، تمایل شدید بشری برای ورود به این دنیای جاودانه است. از نظر ذهن انسان، اهمیت روح و پیامدهای خون آشام شدن بر اعتقادات مذهبی انسان به طور فزاینده ای کاهش یافته است. خون آشام مدرن از تجسم ترس های مذهبی به موجودی ایده آل تحول یافته که انسان در آرزوی رسیدن به آن است.
این تغییر در ادبیات خون آشام های مدرن بیشتر بر توانایی خون آشام در ارتباط با انسان ها متمرکز شده است در حالی که در داستان های خون آشام های قبلی به تخریب ناشی از خون آشام ها بیشتر توجه می شد. جامعه کنونی بیشتر با خون آشامها هویت می یابد زیرا نقص های موجود در وجود خون آشامان، به راحتی با عیوب موجود در فرهنگ انسانی در ارتباط است، و همچنین اینکه خون آشام نوعی از خودِ ایده آل است.
خون آشام های مدرن، بر خلاف اجدادشان، خود را در جامعه بشری وارد می کنند و الگویی نمونه از رفتار انسانی را ارائه می دهند. این خون آشام های معاصر به جای ایجاد ترس، از یک قانون اخلاقی برخوردار هستند که پیش از قرن بیستم در ادبیات خون آشام ها حضور نداشته است. این توانایی برای تشخیص درست و نادرست (یا حتی سازگاری با شیوه زندگی جدید مانند "گیاهخواری") باعث شده است که خون آشام شکل انسانی تری را بخود بگیرد.
وجه تمایز عمده بین قهرمانان امروز و گذشته در این است که شدت جنایات آنها به میزان قابل توجهی کاهش یافته و ظرفیت مبرا شدن از گناهانشان افزایش یافته است. ادوارد کالن در سری کتاب های "گرگ و میش" اثر استفانی میر و لوکان تورن از کتاب "نژاد نیمه شب" اثر لارا ادرین، هر دو با طرد شرارت موجود در طبیعت خون آشامی خود، ذهنیت معاصر از خون آشام ها را به تصویر می کشند.
روابط این دو خون آشام با شخصیت های زن داستان نشان می دهد که چگونه نقش قربانی و قربانی کننده معکوس شده است، و در حال حاضر خون آشامان قربانیانی هستند که باید برای کنترل خود مبارزه کنند.
این تصویر مدرن از خون آشام نشانگر تغییرات فرهنگی در انتظارات و رفتارهای اجتماعی است و این نشان دهنده افزایش ظرفیت در پذیرش تفاوت هاست.
روایت های معاصر، خون آشامان را تهدیدی خطرناک برای جامعه نمی دانند. در عوض، خون آشام بیشتر به عنوان یک شخص آسیب دیده مورد توجه قرار می گیرد. انسانها می توانند با کسی که به دلیل تفاوت در خفقان بسر می برد، به راحتی همزاد پنداری کنند و درنتیجه با شخصیت خون آشام می توان بیشتر حس همدردی برقرار کرد. در سری کتاب های "گرگ و میش" به عنوان مثال، خون آشام خواستار تعامل با بشریت است، و دیگر تهدیدی بشمار نمی رود.
تمایز خون آشام های مدرن با دراکولا و خون آشام های فولکلور دیگر در این است که آن ها با محیطی که در آن زندگی می کنند سازگار می شوند. به عنوان مثال خانواده کالن در سری کتاب های "گرگ و میش"، در یک خانه مسکونی دائمی سکونت دارند و فقط در صورت لزوم به مکان جدید می روند تا پیر نشدن خود را پنهان کنند. به جای زندگی در قلعه ای گوتیک که بیشتر خون آشام های قرن هجدهم و نوزدهم در آن سکونت داشتند، ادوارد و خانواده اش در یک خانه معمولی از طبقه بالا زندگی می کنند.
این خانواده خون آشام برای اینکه بتوانند بیشتر از غرایز کشنده خود فاصله بگیرند، از خون انسان تغذیه نمی کنند، که در داستان های قرن هجدهم و نوزدهم منبع غذایی طبیعی خون آشام ها بود. در عوض، ادوارد و خانواده وی "گیاهخوار" هستند به این معنا که انسان بخشی از رژیم غذایی آنها نیست. این انتخاب تغذیه آن ها را از طبیعت هیولایی خود دور می کند و به آنها اجازه می دهد تا به عنوان "شیاطین" زندگی نکنند. بنابراین ، خون آشام های مدرن در مقایسه با اجدادشان از نظر اجتماعی پیشرفته تر هستند.
این خانواده خون آشامان همچنان با کارها و فعالیتهای روزمره خود وارد جامعه بشری می شوند. برخلاف دراکولا که انزوا را ترجیح می دهد، خانواده کالین می خواهند در محیطی انسانی باشند. پدر خانواده، کارلایل کالن، پزشک بیمارستان محلی است. کارلایل خون آشامی مخصوصاً قوی است که می تواند بر ویژگی اصلی خون آشام که تمایل آن به خون است غلبه کند. در حالی که خون آشام گوتیکی قرن نوزدهم هرگز نمی تواند در برابر وسوسه خون انسان مقاومت کند و برای بقا به آن نیازمند است.
یکی دیگر از ویژگی های بارز خون آشام ها در داستان "گرگ و میش"، توانایی آنها در رفت و آمد در طول روز است. در ادبیات خون آشامی قرون گذشته، قرار گرفتن در معرض نور خورشید منجر به سوختن و سرانجام مرگ خون آشام می شود. خانواده کالین هنوز هم باید در روزهای آفتابی در بیرون ظاهر نشوند، اما نه به دلیل درد یا ترس از نور. بلکه بخاطر اینکه پوست آنها در برابر نور می درخشد.
بر خلاف دراکولا که نمادی از شرارت در انسان است، درخشش بدن خون آشامان در کتاب "گرگ و میش" نمادی از این مفهوم مدرن است که خون آشامان خودِ ایده آل را به نمایش می گذارند. بدن این خون آشامان وقتی خورشید به آن ها می تابد تقریباً فرشته گون است که نمایانگر اخلاقیات و پاکی است که این فقط مختص خون آشام های مدرن است. علاوه بر این، درخشش خون آشامان نشان می دهد که بیشتر بر جاودانگی خون آشام ها تمرکز شده است و به عنوان یک تهدید و خطر به آن ها توجه نمی شود.
نه تنها رفتارهای اجتماعی خون آشام های معاصر متفاوت از اجدادشان است، بلکه تمایل خون آشام مدرن برای برقراری رابطه ای جسمی با یک انسان نیز وجود دارد. شکوفایی رابطه میان ادوارد کالن و ایزابلا سوان عنصر اصلی این داستان است.
برخلاف قهرمانان داستانهای خون آشام قرن نوزدهم، بِلا مظهر پذیرش تمایلات زنان است. بلا دختری نوجوان و درونگرا است که اخیراً به فورکس در واشنگتن نقل مکان کرده است. او به سرعت توجه ادوارد را به خود جلب می کند و میل این انسان برای تبدیل شدن به بخشی از دنیای خون آشام ها تبدیل به تهدیدی خطرناک برای خون آشام می شود. در دراکولا، این تمایل خون آشام است که باعث می شود او قربانیان خود را فریب داده و سپس به قتل برساند. در "گرگ و میش"، تمایل بلا برای رابطه، ادوارد را بیش از خود او در معرض خطر قرار می دهد. بنابراین نقش قربانی و قربانی کننده تغییر کرده است.
یکی دیگر از تغییرات مهم در ادبیات خون آشام های مدرن، تمایل انسان برای ورود به دنیای خون آشام ها است. او مایل به ترك هویت انسانی خود است. بلا سوان از وقتی نسبت به هویت ادوارد اطلاع پیدا می کند، برای اینکه شبیه و مانند او شود اشتیاق پیدا می کند. خواسته بلا برای تبدیل شدن به خون آشام، کاملاً مغایر با قربانیان زن در داستان دراکولا است.
تغییراتی که استفانی مایر در ژانر خون آشام گوتیک ایجاد کرده است، تکامل اعتقادات و دیدگاه های جامعه را با گذشت زمان نشان می دهد. این تحولات فرهنگی، که به ویژه در بلا منعکس شده، نشان دهنده تمایل فمینیست های موج سوم برای بازیابی ساختارهای جنسیتی "زنانه" به منظور توانمندسازی زنان است. بلا از طریق نقش های همسری و مادری به درک خود می رسد و اقتدار بیشتری را نسبت به گذشته دریافت می کند.
خون آشام مدرن که پیشتر بصورت یک هیولای تهدیدآمیز نمایش داده می شد اکنون به عنوان قهرمانی رمانتیک به خواننده ارائه می شود. جنایات خون آشام ها کاهش یافته است، در عوض این موجودات جاودانه برای فرهنگ و جامعه بشری سودمندتر هستند. تفاوت ها به عنوان تهدیدی برای بشریت محسوب نمی شود بلکه تنوع پذیرفته و قابل تحمل شده است. قربانیان زن نیز در نقش های خود فعال تر شده اند و خود را از قربانیان درمانده ای که در داستان های قرن نوزدهم نمایش داده می شود جدا کرده اند و بجای اینکه مورد حمله قرار بگیرند خود انتخاب می کنند که بخشی از این دنیای دیگر باشند. این اقتباسهای مدرن بازتابی از دیدگاه جامعه معاصر اند که نسبت به تنوع و تفاوت درک بیشتری داشته و دلسوزتر اند.
اگرچه خون آشام به عنوان یک ایده آل در ادبیات مدرن ارائه شده است، اما در اقتباس های رسانه ای اخیر، خون آشامان به همان شخصیت های هیولایی قدیمی برگشته اند. سریال تلویزیونی The Strain که براساس رمان های مصوری ساخته شده است داستان خون آشامی هیولایی را دنبال می کند که به منهتن حمله کرده و با استفاده از منابع یک شرکت ثروتمند قصد دارد شهروندان را از طریق گسترش یک اپیدمی به خون آشام تبدیل کند. دکتر گودواتر و تیم خبره وی برای نجات بشریت از خطرات خون آشامان تلاش می کنند.
این تغییر نشان می دهد که خون آشامان هم اکنون نسخه های معاصری از انواع چالش های اجتماعی هستند که فرهنگ ویکتوریایی نیز از آن هراس داشت. مهاجرت، قدرت و ثروت شرکت های بزرگ موضوعاتی هستند که هم اکنون در کانون مباحث رسانه ای در فرهنگ غربی قرار دارند. اضطراب فرهنگی پیرامون این موضوعات می تواند زمینه ساز تغییرات جدید در شیوه نمایش خون آشامان در رسانه ها باشد.
مطالبی که در سایت "فصل یک" قرار می گیرند و همچنین امکانات سایت همه حاصل تلاش، صرف هزینه و وقت فراوان است. در صورتی که تمایل داشته باشید می توانید به سایت "فصل یک" به شیوه های مختلف یاری نمایید تا بتوانیم مطالب و امکانات بیشتری برای شما کاربران عزیز فراهم کنیم.