در شهر " کینگ فال"به خواسته ورون ملاقاتی بین خودش و ادوین صورت میگیرد...
(سالن خانه ورون)
ورون:
"خوشحال هستم دعوتم از طریق نامه قبول کردی آخه تو بزرگترین مخترع این شهر و حتی این کشور هستی"
ادوین:
"خواهش ورون البته من مدت ها قبل تو را میشناختم پیشگویی های تو را در کتابت "اسپل رایت" خوندم
خیلی پیشگویی هات درست از آب درآمد سقوط شهاب سنگ در دریاچه "ویلدیا فیش "یا آتش سوزی در عمارت معروف "اور جنیوس" همچنین ماه گرفتگی کامل طولانی چند سال قبل رخ داد..."
ورون:
"پس مطمئن هستی که من آینده را بصورت صحیح پیش بینی میکنم همون طور که تو نامه نوشته ام در تاریخ
1313 / 1 / 13 دنیا وارد بحران بزرگی میشه و مردم باید خودشون برای اتفاقات خیلی مهم آماده کنند..."
ادوین:
"میدونم که پیش گوی قدرتمندی هستی و راجع به تاریخ نحس ترین روز زیاد شنیدم ولی ورون تو از من دقیقا چی میخواهی! ؟
ورون با حالت قاطعانه گفت:
"ازت میخوام یک "ابر ساعت" بسازی"
ادوین که دچار گیجی و کنجکاویی زیادی شده بود گفت:
"ابر ساعت؟!! ابر ساعت دیگه چی هست اصلا چه فایده ای داره؟؟"
ورون:
"ابر ساعت وسیله ای هست که باهاش میشه روز و ماه و حتی سال از تاریخ آینده پاک کرد مثل زمان گذشته که دیگه وجود نداره..."
ادوین با خودش گفت:
( این یارو حتما قاطی کرده
دچار توهم و پارانوئيد شده)
سپس ادوین در حالی که خنده اش گرفته بود گفت:
"خوب این وسیله رو چطوری بسازم ؟"
ورون گفت:
"میدونم که خیلی متعجب شدی ولی یقیین داشته باش اون ساعت واقعی هست در زمانهای خیلی قدیم یک نفر توانسته بود ابر ساعت رو بسازه ولی پادشاه از طریق جاسوسان خود اون ساعت پیدا میکنه
و چون کارایی اون بلد نبوده دستور به نابودی اون ساعت میده در آخرین لحظه سازنده ساعت از پادشاه میخواد فقط یک قطعه از ساعت برداره پادشاه خواستشو قبول میکنه و فرد سازنده وسلیه کوچک استوانه ای شکل شیشه ای شبیه به ساعت شنی درونش گردی بنفش رنگ بوده از ابر ساعت جدا میکنه او گرد بنفش رنگ در واقع "جوهر زمان " هست. پادشاه سپس دستور میده چرخ دنده ها و فلزات بکار رفته رو ذوب کرده وباهاشون سلاح و ظروف بسازن"
ادوین:
"خوب این جوهر زمان الان کجاست فکر نکنم بدون اون ابر ساعت کار کنه "
ورون به اتاق خود رفت یکی از سنگهای دیوار اتاق خود را با وسیله شبیه به دیلم درآورد پشت آن سنگ جعبه ای بود که ورون آن جعبه را نزد ادوین برد و آنرا باز کرد
ادوین متوجه گرد های بنفش رنگ نورانی آن شئ استوانه ای شکل شد
از حیرت و شگفتی چهره ادوین میشد حدس زد وی برای ساخت ساعت بزرگ آماده هست...
ادامه دارد.
